/ دسته‌بندی نشده / انشا درباره صدای زنگ آخر
آنچه در این مقاله می‌خوانید

انشا درباره صدای زنگ آخر مربوط به نگارش کلاس هفتم است. انشای زیبای صدای زنگ اخر مدرسه برای هر فردی تداعی کننده یک چیز است. در انشایی که می‌خواهید در مورد صدای زنگ آخر بنویسید، از همه اطلاعات و احساس‌های خود استفاده ببرید؛ سپس مانند نمونه انشایی با مقدمه، بدنه اصلی و نتیجه گیری بنویسید.

زنگ آخر مدرسه با همه زنگ‌های مدرسه متفاوت بوده و یکی از موضوعات نوشتن انشا در نگارش هفتم است. در ادامه مطلب سه انشا درباره زنگ آخر مدرسه نوشته‌ایم. آنها را بخوانید، ایده گرفته و انشاهای زیبایی بنویسید. در صورت تمایل انشاهای خودتان را از طریق ارسال نظر برای ما و مخاطبان ستاره بفرستید.

انشا درباره صدای زنگ آخر و احساسات متفاوت همکلاسی ها

زنگ آخر در هر مدرسه زمانش فرق دارد. هر کس نسبت به شنیدن این زنگ، عکس العملی دارد. من نمی‌دانم. شاید زنگ آخر از طرف خدا می‌آید، شاید…

وقتی که صدای زنگ آخر را به گوشم می‌شنوم، وقتی است که کمترین انرژی را دارم و در حال غش کردن هستم! زنگ آخر، وقتی که چاپلوسان را در حال چاپلوسی می‌بینم، اعصابم به هم می‌ریزد و انرژی باقی مانده در ناحیه شکمی‌ام که توسط غده کبدم به گلیکوژن تبدیل شده بوده، به گلوکز تبدیل می‌شود و به ماهیچه‌هایم می‌رود. اما وجدانم این انرژی را کنترل کرده و اکثر وقت‌ها به دیوار کنارم منتقل می‌کند. خلاصه طرف شانس می‌آورد.

ولی زنگ آخر نکات مثبتی هم دارد. به طور مثال نشان از پایان مدرسه به طور موقت دارد. و همیشه بعد از زنگ آخر به خودروی سرویسم سوار می‌شوم و بر روی صندلی‌های نرمش می‌نشینم و نسیم دلنشین به صورتم می‌خورد. به فکر فرو می‌روم. فکر‌های رنگین، سیاه و سفید و…

دیدن اعمال افراد دیگر هم لذت مخصوص به خود را دارد. بعضی‌ها می‌خندند، بعضی فحاشی می‌کنند و بعضی مانند حلزون مرده راه می‌روند. وزنه نکات مثبت زنگ آخر بر روی ترازو سنگینی می‌کند. و فکر کنم که نظر بیشتر دانش آموزان این است که زنگ آخر باید زودتر زده شود. و چه بهتر بود اگر این اتفاق می‌افتاد.

انشا درباره صدای زنگ آخر و شوق رفتن به خانه

صدای زنگ آخر شور شوق برای رفتن به خانه دارد و این شور و شوق در دانش‌آموزان کلاس اول نسبت به دانش‌آموزان مقاطع دیگر بسیار بالاتر است. هرچند صدای زنگ آخر و شور و هیجان برای رسیدن هرچه زودتر به خانه برای همه ما وجود دارد.

وقتی صدای زنگ آخر به صدا در می‌آید و همه دانش‌آموزان باید به خانه بروند. هر کسی به شور و شوق چیزی به سوی خانه می‌رود. شاید یکی برای رفتن و انجام کار‌هایی که دوست دارد یا شاید برای رسیدن به خانه و انجام تکالیف مدرسه‌اش و تکالیفی که از انجام آنها لذت می‌برد یا شاید برای هرچه زودتر دیدن خانواده و رسیدن به کانون گرم خانواده‌اش و البته ناگفته نماند که بعضی‌ها هنگامی که صدای زنگ مدرسه به صدا در می‌آید و مجبور می‌شوند به خانه بروند، ناراحت می‌شوند یا سرخورده و دلتنگ می‌شوند برای اینکه مدتی از دوستان خود جدا می‌شوند و نمی‌توانند برای مدتی آنها را ببینند و از بازیگوشی‌ها و سرگرمی‌هایی که در مدرسه انجام می‌دهند، دارند دور می‌شوند ولی بیشتر بین عموم ما دانش‌آموزان صدای زنگ آخر و به سوی خانه راهی شدن پر از هیجان و خوشحالی است.

انشا درباره صدای زنگ آخر و حس زیبای یادگیری

کیست که از صدای زنگ آخر به وجد نیاید؟ کیست که دقیقه‌های مانده به زمان تعطیل شدن را روی ساعت مچی‌اش دنبال نکرده باشد؟

از همان سال‌های دوران ابتدایی که فهمیدیم مدرسه جای امتحان و پرسش کلاسی و تکلیف و تمرین و زود از خواب و به زور بیدار شدن است، فهمیدیم که چقدر صدای شنیدن زنگ آخر زیباست و معنای رهایی و آزادی را در ذهن انسان تداعی می‌کند.

فهمیدیم با شنیدن صدای زنگ در کلاس آخر آزادیم تا به خانه برویم و با خیال راحت و بدون عجله ناهارمان را بخوریم و کمی استراحت کنیم و بعد دوباره درس خواندن و تکلیف انجام دادن را آغاز کنیم.

اما با همه لذتی که این زنگ آخر و رهایی برایم دارد، نمی‌توانم انکار کنم که بهترین دوران زندگی‌ام تا الان در همین مدرسه سپری شده است.

کلی هم‌سن و سال که تا حد زیادی زبان هم را می‌فهمند و آنقدر موضوع برای حرف زدن و گفتن و خندیدن دارند که بجز معلم‌هایشان سر خودشان هم درد می‌گیرد.

دوران مدرسه بهترین و بزرگترین تجربه من تا امروز بوده است. صدای زنگ آخر شیرین است چراکه یادآور نوعی رهایی و پیوستن به خانواده است، اما زنگ شروع کلاس هم زیباست چراکه نشانی از یادگیری و علم‌آموزی و از همه مهمتر برقراری رابطه با دیگر انسان‌هایی است که در عین اینکه شباهت‌های زیادی از جمله جنسیت و سن و سواد و… با ما دارند، اما تفاوت‌های زیادی هم در درونشان، استعدادهایشان، علایقشان، شرایط خانوادگی‌شان و… با یکدیگر دارند.

در آخر اینکه زنگ آخر همانقدر که آدم را خوشحال می‌کند، ناخودآگاه دلتنگی‌مان را از فضای دوستان و مدرسه به ما یادآوری می‌کند که طبق گفته‌های بزرگترها، اثرش را بعد از اتمام دوران تحصیل و جدا شدن کامل از مدرسه برجا خواهد گذاشت.

انشا درمورد تیم والیبال کلاس ما و صدای زنگ اخر

تیم والیبال کلاس ما نه تنها بهترین تیم مدرسه بود بلکه در مسابقات والیبال بین مدارس هم بهترین بازیکنان تیم از کلاس ما بودند. آن روز گرم بازی بودیم و داشتیم با هشتمی ها مسابقه والیبال می‌دادیم که زنگ آخر مدرسه به صدا در امد.

تیم حریف از ما عقب بود و اصرار داشت که بازی تمام نشده و باید ادامه بدهیم. ما که به خودمان اعتماد کامل داشتیم قبول کردیم. مدیر و ناظم مدرسه هم که دیدند همه به ادامه بازی اصرار داریم دقایقی دیگر به ما فرصت دادند. هشتمی ها با قدرت تمام تلاش کردند و بازی را به مساوی کشاندند اما در اخرین لحظات همان موقع که ناظم مدرسه سوت کشید تا ما از مدرسه بیرون برویم ما توانستیم پیروز شویم.

تیم والیبال ما هفتمی ها، بهترین تیم بود و حالا چند نفر از بین ما این ورزش را بطور حرفه ای دنبال می‌کنند. باید بگویم معلم ورزش ما که خودش عاشق والیبال بود در این موفقیت و شور و شوقی که به ما می‌داد تاثیر زیادی داشت.

صدای زنگ اخر

منبع:

1

انشاهای جالب در مورد سفرنامه

انشا در مورد سفرنامه از موضوعات انشای سال یازدهم متوسطه است. برای نوشته انشای زیبا درباره سفرنامه خوب است به انواع سفرنامه، چگونگی سفرنامه نوشتن، انشا سفرنامه به شمال، مشهد، شیراز و… اشاره کنید. انشاهای جالب در مورد سفرنامه باید مقدمه، بدنه اصلی و نتیجه گیری داشته باشند. در مطلب حاضر سه انشا با موضوع سفرنامه آماده کرده‌ایم.

یکی از فعالیت‌های جالب و هیجان‌انگیز مدرسه، نوشتن انشا بوده. انشاها موضوعات مختلف و متنوعی است از انشا در مورد هدف زندگی و انشا در مورد دریا تا انشا در مورد عشق و …و یکی از موضوعات انشا سفرنامه است. سفرنامه نوشتن اگرچه دشوار است اما یادگاری خوبی از سفر است و در صورت اشاره به مسائل مهم جاری مناطق مختلف می‌تواند در سال‌های بعد به عنوان سند و مدرک استفاده شود همانطور که برخی سفرنامه‌های تاریخی مثل سفرنامه ناصرخسرو یا سفرنامه ابن بطوطه این‎گونه شده‌اند. در ادامه مطلب سه انشا با سبک‌های مختلف درباره سفرنامه نوشته‌ایم. آنها را بخوانید، ایده گرفته و خودتان انشاهای زیبایی بنویسید. در صورت تمایل انشاهای خود را از طریق ارسال نظر برای ما و مخاطبان ستاره بفرستید.

انشا توصیفی در مورد سفرنامه

برای نوشتن انشا در مورد سفرنامه خوب است که در مرحله اول بدانیم سفرنامه چیست. پس من در انشای خود انواع سفرنامه و جزئیات سفرنامه را خواهم گفت.

از آنجا که سفرها به انگیزه‌های گوناگونی چون تجارت و سیاحت و زیارت یا تحقیق و جز اینها صورت می‌گیرد، سفرنامه‌ها نیز به تبع انگیزه نویسنده از سفر، تنوعی چشمگیر دارند و اطلاعات گوناگونی را در اختیار خوانندگان قرار می‌دهند.

سفرنامه‌ها معمولاً زبان و بیانی ساده و شیرین دارند. شاید دلیل ساده‌گویی بخش بزرگی از سفرنامه‌ها را بتوان در حین سفر نگاشته شدن آنها دانست؛ زیرا در هنگام جا به جایی و حرکت در سفر امکان سخن پردازی‌هایی ادبی که به تفکر زیادی احتیاج دارند نیست و نویسنده سفرنامه که در حقیقت همان بیننده حوادث سفر است، ناچار است برای ثبت و ضبط حداکثری وقایع به قلم خود سرعت ببخشد و همین کار او را از سخن‌پردازی در نقل روایاتش دور می‌دارد.

سفرنامه‌ها یک بعد مهم دیگر نیز دارند و آن هم دیدن لایه‌های پنهان وجود نویسنده سفرنامه است.

در سفر است که میزان صبر و شکیبایی افراد، حسن معاشرت آنها با انسان‌های مختلف و قدرت روحی ایشان در تطبیق دادن خود با محیط جدید محک می‌خورد.

خدمت بزرگ دیگر سفرنامه‌ها، ژرف‌نگری خاصی است که این دسته از گونه‌های ادبی در باب شناخت جغرافیایی و تاریخی به خواننده خود می‌بخشند.

با مطالعه سفرنامه‌ای صادقانه و دقیق، گویی ما نیز با راوی ماجراها از دره‌های عمیق و کوه‌های بلند عبور می‌کنیم ، از دهکده‌های متروک دیدن می‌کنیم، با مفاخر هر کشور آشنا می‌شویم ، با مردمان هر ناحیه مأنوس می‌شویم، بر سر سفره خوراکشان می‌نشینیم و با مراسم و سنت‌هایشان الفت می‌گیریم و در یک کلام: با خواندن سفرنامه در حقیقت ما با گوش نویسنده می‌شنویم و با چشمان او می‌بینیم.

شاید چنین پنداشته شود که امروزه با وجود دوربین‌هایی که تمامی عالم را احاطه کرده‌اند و فناوری‌های نوین، از رنگِ پر رنگ سفرنامه‌های دوران کهن کاسته شده. اما هرگز چنین نیست.
سفرنامه دیدن عالم است از مجرای دل و اندیشه و احساس راوی آن. سفرنامه طبیعت را، انسانها را و سنت‌ها را به شکل خام و بی‌روح به ما نشان نمی‌دهد، سفرنامه برشی است از قلب نویسنده سفرنامه که با هدیه‌هایی که از سفرش با خود آورده در آمیخته و برای ما ارمغان آورده است.

از این انشا نتیجه می‌گیریم که خواندن سفرنامه به عنوان هدیه‌ و سوغاتی است که نویسنده آن برای مردم همه زمان‌ها آورده است. ما نیز می‌توانیم چنین هدیه‌ای به آیندگان بدهیم.

انشا در مورد سفرنامه شمال

زندگی سفری طولانی است که انسان با پیمودن این مسیر از زمانی‌که کوچک است و تا وقتی که جوان و بزرگ‌تر می‌شود، با به دوش کشیدن کوله‌باری از تجربیات و خاطرات بار سفر را می‌بندد و به مقصدگاه ابدی خود می‌رود.

یکی از سفرهای زندگی من که هم ناملایمات و هم خوشی‌های زیادی در پی داشت، سفر به شمال کشور یعنی گیلان بود که یکی از خاطرات خوب زندگی من را رقم زد.
جاده شمال با آسمان آبی و ابرهای پراکنده سفید و با باران‌های گاه و بی گاهش، عطر و بوی دلنشین و هوای دلپذیرش، به یک خاطره خوب در ذهن هر مسافری که به شمال سفر می‌کند تبدیل شده است.

 در سفر ما به شمال باران نم نم می‌بارید و بوی خاک تازه تر شده، همه جا را فراگرفته بود. درخت‌ها بر جاده‌های پر پیچ و خم شمال مانند چتری سایه انداخته بودند و صدای پرنده‌ها از گوشه و کنار به گوش می‌رسید.

اما متاسفانه ترافیک هم از شهرهای دیگر به همراه بقیه مسافران بار بسته بود و به اینجا آمده بود و باز هم تلفات و آسیب‌ها به چشم می‌خورد و لحظات تلخی را به وجود می‌آورد.

اما با این حال گذر کردیم و به مناطق دیدنی گیلان رفتیم تا از مناطق زیبای دیگر هم دیدن کنیم.

به امامزاده ابراهیم رفتیم و برای گذشتگان طلب آمرزش و رحمت کردیم. به قلعه رودخان رفتیم و از آن همه پله‌های طولانی و بلند عبور کردیم و به بالای کوه رسیدیم و از میراث فرهنگی اصیل گیلان دیدن کردیم. تابلوی زیبای قلعه را خریدیم تا برای همیشه لحظات خوب و شیرین و طبیعت زیبای قلعه رودخان را به خاطر بسپریم.

سفر ما ادامه داشت. از مغازه‌های شهر گیلان که دارای سوغاتی‌های این شهر نظیر شیرینی فومن و نان زرین و کوکی‌های خوشمزه و غذاهای محلی خوشمزه دیدین کردیم و مقداری برای خود و خانواده خود به رسم یادبود خریداری کردیم.

همراه با خانواده به رستوران محلی رفتیم. در منوی آن رستوران مرغ ترش، ترش تره، ماهی شکم پر، باقالا قاتوق و میرزاقاسمی وجود داشت که ما مرغ ترش را انتخاب کردیم و بسیار خوشمزه بود.

در ادامه مسیر به موزه میراث روستایی رشت رفتیم و از صنایع دستی خوش رنگ و زیبای آن جا دیدن کردیم. همچنین از موزه میرزاکوچک خان جنگلی و جنگل‌های سراسر پوشیده از درخت‌های کاج و صنوبر که منظره زیبایی آفریده‌اند دیدن کردیم. استان گیلان آنقدر زیبا است که هر چه از آن بگویم کم گفته‌ام.

زمان ما خیلی زود گذشت و تمام شد و ما مجبور به بازگشت شدیم. در مسیر بازگشت ماهی‌گیران زحمت‌کش را دیدیم که تور به دست به سمت دریا می‌روند. و می‌دیدیم مزرعه‌های برنج که عطر برنج تازه خوشه زده همه جا را پر کرده است و همچنین زیتون‌ها که از درخت‌ها آویزان بودند و رنگ سبز و زیبایش، منظره قشنگی در اطراف و در طبیعت به وجود آورده بود.

ما از این انشا نتیجه می‌گیریم که سفر‌ها می‌آیند و می‌روند تنها چیزی که مهم است این است که همراه خود از سفرها چه چیزی را به همراه بیاوریم و چه خاطره‌ای ثبت کنیم.

انشا در مورد سفرنامه خیالی

من می‌خواهم یک انشا درباره سفر به تبریز بنویسم که البته اصل آن واقعیت دارد اما اتفاقات آن به دلیل سن پایین نویسنده و به خاطر نداشتن وقایع از قوه خیال مایه گرفته است.

نقل است زمانی‌که من یکسال بیشتر نداشته‌ام، والدینم مرا به شهر تبریز برده‌اند. مثل اینکه پدرم آنجا کاری داشته و به این بهانه اولین سفر من با هواپیما اتفاق می‌افتد.

خب واضح است که منِ یک‌ساله که به ابزار زبان مجهز نبوده‌ام و تازه چشمم به دنیا باز شده بوده، هیچ چیزی از آن سفر به تبریز به خاطر ندارم. اما الان که زبان را آموخته‌ام و مغزم یک جورایی شده که می‌توانم آن سفر را هر جوری ببینم، توان آن را دارم که با قوه مقدس خیال آن سفر را بازآفرینی کنم.

پس بسم الله، شروع می‌کنم. من فکر می‌کنم از هواپیما که پیاده شدیم، پدرم ماشینی گرفته و ما را به هتلی برده که ستاره‌های زیادی دارد. البته من نمی‌دانستم ستاره و هتل چند ستاره چیست اما از تخت تمیز و نرمی که داشته و غذاهای داغ و خوشمزه‌اش متوجه شده‌ام که حتماً جای خوبی است.

بعد که در هتل مستقر شدیم، پدرم رفته و برای ما سفارش غذا داده و مادرم با من بازی می‌کرده و جغجغه‌ام را بالای سرم، روبروی چشمان از حیرتْ به تمامی باز من، تکان می‌داده است.

من هم گاهی نق می‌زده‌ام و گاهی می‌خندیدم، گاهی بهانه شیر داشته‌ام و گاهی شیطانی‌ام گل می‌کرده و می‌زدم وسایل بابا را که مرتب روی میز چیده شده بوده، می‌انداختم و می‌شکاندم.

بیرون از هتل اما برعکس، سرد سرد بوده. مادرم مرا داخل چند لباس و پتو می‌پیچیده که یک وقت سرما نخورم که اگر می‌خوردم چه ماجرایی بوده و سفر چه بدبیاری‌ای می‌شده است.

خلاصه از شواهد و اذکار این‌گونه برمی‌آید که نه تنها سرما نخوردم که سرحال و سالم بودم و کمی هم به واسطه سفر و آب و هوای ناب تبریز چاق هم شده‌ام.

این قصه چند روزی ادامه داشته تا اینکه بالاخره کار پدر انجام گرفته و پس از کمی گشت و گذار در شهر و دیدن دیدنی‌های تبریز باز با یک هواپیمایی که از قضا قصد سقوط هم نداشته به شهر خودمان بازگشته‌ایم.

این هم گوشه‌ای از خیال من درباره اولین سفرم بود. از این انشا نتیجه می‌گیریم که سفرنامه خیالی نوشتن هم جالبیت‌های خاص خودش را دارد و اگر اندکی اطلاعات کسب کنیم، می‌توانیم سفرنامه زیبایی بنویسیم.

سفرنامه

منبع:

1

برچسب ها :

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!

کل :
میانگین :
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x