یکی از موضوعات جالب برای نوشتن انشا، موضوع در مورد معلم انشا و نگارش بودن است! اگر شما نیز قصد دارید متنی با موضوع انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید بنویسید، این مطلب را از دست ندهید.
تا به حال پیش آمده که به دنبال پیدا کردن موضوعی مناسب برای نگارش انشا باشید؟ به نظر شما خود کلاس نگارش موضوع جالبی برای این که موضوع انشای شما شود نیست؟ این موضوع علاوه بر آشنا بودن میتواند تا حدودی چالش برانگیز نیز باشد. بنابراین انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید که در واقع یک موضوع انشا به روش جانشین سازی است به شما تقدیم میشود. امیدواریم با ایده گرفتن از این انشا بتوانید موضوعات جالبتر و خلاقانهتری برای نوشتن خود بیابید.
نوشتن انشا درباره این که به جای کسی باشم که قرار است انشای خود را در حضور او بخوانم، کاری بسیار دشوار است؛ ولی دل به دریا میزنم و انشای خود را مینویسم.
اگر معلم نگارش بودم، ترجیح میدادم همیشه در حال اعتصاب باشم. یک روز برای اعتراض به کمی حقوق و مزایا، یک روز در اعتراض به آلودگی هوا و محیط زیست و روز دیگر برای حمایت از کودکان کار و خلاصه تا آنجا که میشود به مدرسه نروم تا دانش آموزان هم وقتی برای استراحت و معاشرت با یکدیگر در مدرسه داشته باشند. در این صورت حتما اخراج میشدم. معلوم است که این راه حل مناسبی نیست؛
زیرا نگارش هیچ سؤالی در کنکور ندارد و درست نیست که وقت دانش آموزان سختکوش گرفته شود تا هفتهای چند ساعت مطالب کتاب نگارش را سر کلاس گوش بدهند یا در حال نوشتن انشا و کارهایی از این دست باشند. اصلا بهتر نبود این درس کلا حذف میشد و به تعداد ساعتهای درسهایی که در کنکور سؤالات بیشتر و مشکلتری دارند، اضافه میشد؟
خوب که فکر میکنم، میبینم کلاس نگارش مثل زنگ تفریحی برای ماست و اگر حذف میشد، مغز ما هم مجال استراحتی میان درسهای مشکل دیگر نداشت. ولی آیا دلیل وجود درس نگارش فقط همین است؟ یعنی ما برای خوشگذرانی و استراحت دادن به مغزمان یک درس اضافه داریم؟
حالا خودم را به جای معلم نگارش میگذارم که در حال درس دادن است و به دانش آموزان میآموزد که چه طور یک متن خوب و خلاقانه و کم غلط بنویسند و ناگهان یکی از دانش آموزان میگوید: «آقا ببخشید! اصلا درس نگارش به چه درد ما میخورد در حالی که حتی یک سؤال هم در کنکور از آن نمیآید؟ چرا ما باید وقتمان را با این کلاس تلف کنیم؟» در این حالت تنها چیزی که به عنوان معلم نگارش به ذهنم خطور میکند، برخورد فیزیکی آن هم از نوع اردنگی و لگد و کف گرگی است. البته اگر معلم واقعی باشم، شأن و منزلتم ایجاب میکند که جواب ابلهان را با خاموشی بدهم، ولی حتما دلم از این سؤال میشکند.
درست نویسی و پرهیز از غلط نویسی، توانایی در نوشتن متنهای خوب و مناسب و حتی خلاقیت در نوشتن و همه مهارتهای دیگری که در این کتاب میآموزیم، چیزهایی هستند که انسانهای درس خوانده و فرهیخته را از آدمهای بیسواد و نادان جدا میکند. درست است که بسیاری از تحصیل کردههای جامعه ما هم مثلا از نوشتن یک نامه اداری عاجزند؛ اما اگر خوب به آنها نگاه کنی، آنها فقط به دانشگاه رفتهاند و مدرکی گرفتهاند و حتی در رشته خودشان توانایی مطرح کردن خود را به عنوان یک آدم حرفهای ندارند.
پس اگر من معلم نگارش بودم، (البته پس از تقدیم کف گرگی و اردنگی و مواد لازم دیگر به دانش آموز پرسش کننده!) حتما به او میگفتم: «تو اگر در آینده یک پزشک، یک مهندس، یک هنرمند یا یک استاد دانشگاه بشوی؛ اما نتوانی حرفهای درست خود را در قالب متن درست و خوب بگویی یا بنویسی، در جامعه تحصیلکردگان راهی نخواهی یافت.» بعد هم حتما چیزهایی به او میگفتم که بازگویی آن در این کلاس به صلاح هیچ کس نیست و بدآموزی دارد!
بعد از آن نیز با افتخار وارد کلاسم میشدم و سعی میکردم به دانش آموزانم چیزهایی یاد بدهم که حتما به دردشان بخورد. مثلا به آنها یاد میدادم چگونه متن نامهای به همسایه خود بنویسند که بدون این که ناراحت و خشمگین شود، نخالههای ساختمانی خود را از جلوی در ساختمان آنها بردارد یا چگونه از مدیر مدرسه بخواهم که فضای مدرسه را برای ما لذت بخشتر و صمیمیتر کند؛
اگر معلم نگارش بودم، به دانش آموزان خود یاد میدادم چگونه تخیل خود را به کار گیرند تا از فضای ملال آور و تکراری روزانه مدرسه و خانه، پای خود را فراتر بگذارند و وارد دنیای تخیل شوند و از استعدادهای ذاتی هنری خود باخبر شوند تا بتوانند دوران نوجوانی شاد و زیبایی را تجربه کنند. اگر معلم نگارش بودم، حتما به آنها آزادی عمل میدادم تا در خیال خود غرق شوند و هر آنچه میخواهند بر کاغذ بیاورند و دوستان خود را در تخیلات رنگین خود سهیم کنند.
مدرسههای ما شاید از وسایل کمک آموزشی کم بهره باشند؛ شاید به اندازه کافی در کلاس هنر رنگ وجود نداشته باشد تا ما بتوانیم هر آنچه در ذهن خود داریم، روی کاغذ بکشیم و دنیای زیبای درون خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم؛ اما بیش از همه چیز در این دنیا واژه وجود دارد که به رایگان در دست همه هست.
معلم نگارش بودم، کلید واژه گفتگو، صلح و رهایی را به آنها میآموختم تا در جهانی که همه مردم بدون جنگ به راحتی با یکدیگر سخن میگویند و عواطف و احساسات درونی خود را با هم در میان میگذارند، زیست کنم. اگر معلم نگارش بودم، مسؤولیت سنگینی بر گردن خود احساس میکردم. کارهای زیادی داشتم برای ساختن جهان شگفت انگیز آینده، برای آشتی دادن نسلها که با سخن گفتن به شکاف بین نسلی خود پایان دهند. برای آشتی دادن اقوام که یکدیگر را با واژههای زیبا خطاب کنند و برای آشتی دادن کلمات با یکدیگر.
راستی چه اهمیتی دارد که سؤالات درس نگارش در کنکور باشد یا نباشد؟ چه اهمیتی دارد که کلید ورود به دانشگاه را پیدا کنیم، در حالی که کلیدی برای باز کردن قفل لبها و قلبهای خودمان پیدا نکرده باشیم؟ باید تا وقت هست راه ورود به جهان واژهها را بیابیم و از جهان تاریک مکانیکی سکوت، راه خود را به جهان معنی باز کنیم. و اینک کلاس نگارش …
حتما نظر خود را پس از خواندن این انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید در بخش «ارسال نظر» با ما به اشتراک بگذارید. راستی؛ شما هم به ما بگویید اگر معلم نگارش انشا بودید …
انشا درمورد اگر معلم نگارش بودم
منبع: