برای پایه تحصیلی : همه مقاطع
پاییز از راه نرسیده قلم نقاشی اش را برداشت و شروع کردبه رنگ زدن بر بوم زمین.
من هم قلم خود را برمیدارم و با نام خالق پاییز این همه زیبایی را توصیف میکنم.
هرچند که پاییز با آمدنش سرما را به ماهدیه می دهد
اما با نقاشی فوق العاده اش روح انسان را گرم نگه می دارد.
او را به فصل دلتنگی می شناسند،اما این لقب غمگین برای او کم لطفی است،
اما اگر شیشه عینک نگاهشان راپاک کنند ،متوجه زیبایی ها و روح متنوع طلب پاییز می شوند.
میگویید چگونه؟ گوشتان بامن باشد تا برایتان بگویم،
همچون بهار هزار رنگ است و در زیبایی ستودنی،
مانند تابستان پر میوه و رنگارنگ است
از هوای سرد و بارانی اش که مانند زمستان هست هم نمی شود غافل شد.
رقص پرندگان در آسمان، بهنگام کوچشان ،دلبری ست مخصوص جناب پاییز .
چه زیباست این فصل هزار رنگ ک خدا به ما هدیه داده
ب قلم خانم حنانه گلشاهی
برای پایه تحصیلی :کودکان
شاخه هایت پر از کلاغ شدند*ای چنار قشنگ پاییزی
عکس خود را ببین در آیینه*واقعا که شگفت انگیزی
وقت تاریک و روشنای غروب*از کلاغان خسته سرشاری
توی فصلی که فصل بی برگیست*برگ دادی دوباره انگاری
می نشینم دوباره در ایوان*خسته و سرد و خواب آلودم
خوب می شد کلاغ من هم از*برگ های کلاغی ات بودم
در روز اول پاییز که اول مهر ماه است ما به مدرسه میرویم و همکلاسیهای خود را میبینیم.
پاییز فصل تلاش بیشتر دانشآموزان است. در پاییز روزها کوتاهتر و شبها بلندتر میشود. از میوههای پاییز انار و نارنگی است.
در پاییز برگ درختان میریزد و هنگامی که ما بر روی آنها راه میرویم صدای خشخش میدهند.
*در پاییز هوا سرد میشود و اگر مراقب نباشیم سرما میخوریم. در پاییز باد میوزد و باران میبارد. ماههای پاییز مهر، آبان و آذر هستند.
بسیاری از میوهها در فصل پاییز میرسند. اناره ساوه، خربزه، سیب، پرتقال، به، سنجد و…
در فصل پاییز بسیاری از پرندگان به مناطق گرمسیر مهاجرت میکنند.
*در فصل پاییز کشاورزان زمینها را شخم زده و در آن محصولاتی مانند گندم و جو میکارند.
در فصل پاییز روزها کوتاهتر میشود و شبها طولانی میگردد.
انشا در مورد پاییز شماره هفت
(متن توصیفی- توضیحی در مورد پاییز خوبی ها و بدی های آن/ در فصل پاییز ما باید چه کار هایی انجام دهیم ؟)
برای پایه تحصیلی: کودکان
فصل فصل پاییز است
و هوا دارن سرد میشوند گویا فصل سرد زمستان نزدیک شده است.
برگها رو به زردی شده و مانند گلهای که در فصل بهار از درختان به زمین پروازکنان حرکت میکند،
به سوی زمین میپرد و این بار این درختان دیگر جز شاخه خشک و ساقه چیزی دیگری در آن نخواهد ماند.
درختانیکه قبلا ً دارای برگهای سبز بودند، شاخچه های گل که دارای شگوفه های زیبا بودند و طبیعت را با خود آراسته نموده بودند.
ماه قبل طبیعت را همه سبزه پوشانیده بودند و هر طرف را که چشم می انداختیم، لذت خاصی داشت؛
اما اکنون دیگر آن لذت ها باقی نمانده،
بل زردی علفها، گیاهان، درختان، سردی هوا، کم شدن زمان نورانی طبیعت
و افزایش مدت زمان تاریکی ( کوتاه شدن روز ) همه جاگزین آن خوبیهای فصل بهاری شده
که همه آن خوبی ها را از طبیعت گرفته اند.
این فصل پاییزی برای ما درس میدهد که لباسهای گرم خودرا بدوزیم و یا آنرا از بازار خریداری نماییم
تا در فصل سردتر از این ( زمستان ) که به دنبال پاییز آمدنی است بتوانیم خودرا از سرما حفاظت نماییم.
این فصل مارا وا میدارد که هیزم های زمستانی را آماده سازیم که در روزهای برفباری با سوختاندن آن خانه مارا گرم سازد.
تا بتوانیم از سرمای بیش از حد آن خودرا حفاظت کنیم.
انشا در مورد پاییز شماره هشت
برای پایه تحصیلی :نوجوانان
این همه ی باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان رابه او میزنند.
خودمانیم …
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل ” بهار” خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
سیاست ” تابستان ” را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند
بیچاره …..
بخت و اقبال ” زمستان ” هم نصیبش نشده
که با تمام سردی و بی تفاوتیش این همه ی خواهان داشته باشد !
او ” پاییز ” است
رو راست و بخشنده …
ساده دل
فکر میکند اگر تمام داشته هایش را زیر پای
آدم ها بریزد،
روزی ؛
جایی ؛
لحظه ای ؛ از خوبی هایش یاد میکنند …
خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش رابه پای محبتش نمیگذارند … یکی به این پاییز بگویید
آدم ها یادشان میرود که تو رسم عاشقی را یادشان داده ای …
دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی
برگ هایت می گذراند و میگذرند .
تنها یادگاری که برایت میماند ” صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست ” ..
برای پایه تحصیلی :نوجوانان
پاییز بار دیگر از راه رسید
*پاییز با همه ابرهای تیره اش که کشیده می شود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید
+پاییز پر از باران هایی که یادت می آورند هزاران خاطره ایی را که نباید یا شاید هم می بارند که یادت بیاورند تمامشان را …
من اما نمی دانم چرا این فصل بی نظیر دلم را با خودش نمی برد
چرا انتظارش را نمی کشم هیچ وقت
چرا آمدنش دلم را تیره می کند
*چرا این فصل پاییز پر از تحول حتی با تمام رنگ های برگ هایش هم نمی تواند دلم را با خودش ببرد
نمی دانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم
*نمی دانم …
نمی دانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای من نمی شود
آری پاییز که می آید خورشید از من رو بر می گرداند
گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست
چشم هایم سبزی برگ های درختان را هر روز بهانه می گیرند
آغوشم درختان خفته را نمی خواهد
پاییز انگار می آید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت را با باران هایش بشوید
و تحویل بادهای پاییزیش دهد
پاییز انگار می آید تا …
پاییز که می آمد اما یک چیز مسلم بود
نوشتن انشایی درباره پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات …
پاییز خود انبوهی است از حرف ها، حس ها و …
پاییز که بر زبانت جاری می شود دل مخاطبت ضعف می رود برای حال و هوایش
اصلا بدون آن که حرفی زده باشی او زیر باران های پاییز خیس خواهد شد
و غم غریبی بر دلش خواهد نشست
برگ های ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری که تو می توانی صدای خش خش برگ ها را به وضوح بشنوی
شاید نام پاییز را که بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران که بوسه می زند بر بی رنگی شیشه،
بر چتر هایی که دو عاشق زیر آن ها پناه گرفته اند
نام پاییز را که بیاوری نا خود آگاه کیف های رنگارنگ مدرسه که بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف می کشند
نام پاییز را که بیاوری چشم های پر از اشتیاق دانش آموزانی را تصور خواهی کرد که سال ها به انتظار چنین روزی روز شماری کرده بودند
فصل پاییز فصل دل انگیز که با آغازش درخت یادگیری جوانه می زند
و عطر کتاب های جلد شده، مداد و پاک کن های نو فضا را پر خواهد کرد
آری پاییز خود انبوهی است از واژه ها و من همیشه می ترسیدم به او بر بخورد که توصیفش می کنیم
که آن چه را که باید با گوشت و پوست و احساس خود حس کنیم دیگر گفتنی نخواهد بود
اصلا رسمش نیست که تو بگویی و دیگران بشنوند
+پاییز را باید نفس کشید
-پاییز را باید لمس کرد
*پاییز …
آه
پاییز که می آمد یک چیز مسلم بود
نوشتن انشا در مورد پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات…
که می آمد یک چیز مسلم بود
نوشتن انشا در مورد پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات…
انشا پاییز_پاییز
منبع: