شعر علی ای همای رحمت به صورت داستان میتواند بازنویسی این شعر به زبان امروزی باشد که داستان های امام علی (ع) و بخشش انگشتر به گدا و داستان رفتار حضرت علی در بستر مرگ با ابن ملجم قاتل را نیز روایت میکند. همچنین داستان خواب آیت الله مرعشی درباره این شعر را بخوانید.
شعر علی ای همای رحمت، غزلی بسیار مشهوراز شهریار (سید محمد حسین بهجت تبریزی) است که در وصف مولای متقیان حضرت علی علیه السلام سروده شده است. در این مطلب معنی و شعر علی ای همای رحمت به صورت داستان را میخوانید.
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را:
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ «یا حق» بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
۱. ای حضرت علی که همانند پرندۀ سعادتبخش هما، به دیگران بخشش میکنی، تو عجب نشانه ای برای وجود خداوند هستی.
۲. ای انسان اگر میخواهی خدا را بشناسی، فقط به چهرۀ حضرت علی نگاه کن. به خدا قسم میخورم که من خدا را از طریق حضرت علی (ع) شناختم.
۳. ای ابر رحمت الهی (ای حضرت علی) مگر اینکه در روز قیامت، تو شفاعت ما را بکنی، وگرنه آتش جهنم تمام موجودات را میسوزاند.
۴. ای گدای بیچاره برای گدایی به خانۀ حضرت علی برو، زیرا آنقدر بخشنده است که انگشتری شاهانهاش را به گدا میبخشد. (اشاره به داستان حضرت علی و گدا در مسجد)
داستان انگشتر امام علی (ع) و گدا: روزی مردی نیازمند وارد مسجد مسلمانان شد .و از مسلمانان تقاضای کمک کرد اما کسی به او توجهی نکرد. مرد نیازمند دستش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت خدایا شاهد باش در مسجد رسول تو ازمسلمانان تقاضایی کردم ولی کسی به من پاسخ نداد .حضرت علی علیه السلام در حال نماز بود و در آن وقت به رکوع رفته بود .وقتی شکایت مرد نیازمند را شنید دستش را به طرف او دراز کرد و به او اشاره کرد تا انگشترش را بردارد .نیازمند جلو آمد و انگشتر حضرت علی علیه السلام را از دستش درآورد وبا خود برد . پیامبرخدا نیز درحالیکه نماز می خواند صحنه را مشاهده فرمود .طولی نکشید که جبرئیل نازل شد و این آیه را برای پیامبر آورد. إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (مائده،آیه 55): بدانیدکه ولی شما (فرمانده شما) فقط خدا و پیامبر او و كسانى هستند كه ایمان آوردهاند؛ آنها كه نماز را به پا مىدارند و در حالى كه در ركوع نماز هستند، زکات میدهند. |
داستان حضرت علی و رفتار ایشان با ابن ملجم در بستر مرگ:زمانی که ابن ملجم را دستگیر کردند و نزد امام حسن مجتبی (ع) و پدر ایشان حضرت علی که در بستر بودند بردند، امام حسن رو به پدر کرد و فرمود: “پدر جان، این دشمن خدا و دشمن تو ابن ملجم است که هم اکنون در اختیار ماست”.امام، چشمانش را باز کرده و با صدایی ضعیف فرمود: “کار شگفتی کردی و گناه بزرگی را مرتکب شدی. آیا من نبودم که به تو مهربانی کردم و تو را در بخشش بر دیگران ترجیح دادم؟ پس چرا پاداشم را چنین دادی؟”.سپس امام روی به فرزندش کرد و درباره قاتلش سفارش به نیکی کرد و فرمود: “او را غذا بدهید و به او آب بنوشانید.
اگر زنده ماندم، صاحب خون خویش هستم.
اگر خواستم او را می کشم و اگر نخواستم از او می گذرم. مردم، او را بکشید ولی در حقش زیاده روی نکنید که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد”امام حسن از سفارش پدرش به نیکی و خوش رفتاری درباره قاتل خودش متحیر شد و فرمود: “پدرجان، این ملعون تو را به قصد کشتن ضربت زده است و ما را اندوهگین و عزادار ساخته است؛
اما تو ما را به مهربانی در حق او سفارش می کنی”.امام خطاب به امام حسن (ع) فرمود: “فرزندم، ما خاندان رحمت و بخشایشیم، از آن چیزی که می خوری به قاتلم بده و از آنچه که می نوشی به او نیز بنوشان. اگر من مردم، او را به مرگ قصاص کن. ولی بدنش را قطعه قطعه نکنید. چرا که از جدت پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود: مبادا کسی را قطعه قطعه کنید و اگر چه سگ هار باشد.و اگر زنده ماندم، می دانم با او چه کنم؛ زیرا ما خاندانی هستیم که بر گناهکار و ستمگر خویش چیزی جز بخشش و بخشایش نمی افزاییم”.
۷. از میان انسانهای عاشق چه کسی میتواند مانند حضرت علی، وقتی پیمانی میبندد، به پیمانش وفادار باشد؟
۸. نه میتوانم بگویم حضرت علی خداست و نه میتوانم او را انسان بنامم، حیرت زده ام که پادشاه سرزمین جوانمردی را چه بنامم که در خور ایشان باشد؟
۹.ای نسیم بخشنده آگاه باش، که از کوچۀ حضرت علی گرد و غباری را به عنوان توتیا (داروی چشم) برای چشم من بیاوری.
۱۰. به این امید که شاید پیغامهای من به تو برسد هر روز صبح، پیامهایی را با سوز دل به باد صبا میسپارم تا به تو برساند.
۱۱. [ای حضرت علی] حالا که تو سرنوشت را عوض میکنی، تو را به دعای انسانهای فقیر قسم میدهم که سرنوشت بد را از ما دور کن.
۱۲. چرا هر لحظه مثل نی، از اشتیاق او سخن بگویم در حالی که حافظ شیرازی این سخن را بهتر گفته است:
۱۳. (بیت از حافظ شیرازی) تمام شبها به این امید هستم که باد ملایم صبحگاهی با پیغام عشقی که از طرف معشوق میآورد، مرا خوشحال کند.
۱۴. ای شهریار به ناله های انسانهای شبزندهدار گوش کن و ببین در نیمه های شب، غم دل را به دوست گفتن چقدر لذتبخش است.
آیت الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند: شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم . آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند . حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید . دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند : شاعران ایرانی را نیز بیاورید . آن گاه محتشم و جند تن از شاعران ایرانی آمدند. فرمودند : شهریار ما کجاست؟! شهریار آمد . حضرت خطاب به شهریار فرمودند : شعرت را بخوان !
شهریار این شعر را خواند:
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند . گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید .
چند روز بعد شهریار آمد . دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (علیه السلام) دیده ام. از او پرسیدم : این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای ؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .
مرحوم آیت الله العضمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند : چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) تشریف دارند . حضرت , شاعران اهل بیت را احضار فرمودند : ابتدا شاعران عرب آمدند . سپس فرمودند : شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید . آن گاه حضرت فرمودند : شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید . شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید : من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم . تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند : یقینا در سرودن این غزل , به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید . البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.
شعر علی ای همای رحمت_امام علی
منبع: