/ دسته‌بندی نشده / معنی درس باران محبت با آرایه های ادبی و نکات دستوری
آنچه در این مقاله می‌خوانید

درس باران محبت، گزیده ای از کتاب مرصاد العباد نجم الدین رازی است که آفرینش انسان به عنوان اشرف مخلوقات را بیان می‌کند. معنی درس باران محبت را به همراه آرایه های ادبی، معنی کلمات و نکات دستوری آن بخوانید.

درس هفتم کتاب فارسی پایه یازدهم، متنی برگزیده از کتاب «مرصاد العباد» نوشته «نجم‌الدین رازی». این متن زیبا تعریف شاعرانه ای از آفرینش انسان است که در ادامه می‌خوانید. معنی درس باران محبت را با آرایه های ادبی و معنی کلمات هر بند بخوانید. 

معنی درس باران محبت و آرایه های ادبی

حق تعالی چون اصناف موجودات می‌آفرید، وسایط  گوناگون در هر مقام بر کار کرد. چون کار به خلقت آدم رسید، گفت «إنّی خالقٌ بشراً مِن طین» خانه آب و گل آدم من می‌سازم. جمعی را مُشتبه شد. گفتند: «نه همه تو ساخته‌ای؟»

معنی: خداوند زمانی که انواع موجودات را می‌آفرید در ساختن هر چیز، وسیله ها و ماده های مختلف به کار می‌برد . وقتی نوبت به آفرینش انسان رسید، فرمود: من بشری از گل می‌آفرینم. آب و گل (جسم) انسان را بدون واسطه خلق می‌کنم. گروهی به اشتباه افتادند و گفتند: مگر همه موجودات را تو نیافریده‌ای؟

معنی کلمات: اصناف: جمعِ صنف، انواع، گونه ها، گروه ها / وسائط: جمعِ وسیطه یا واسطه، آنچه که به مَدَد یا از طریق آن به مقصود می رسند. / مَقام: جایگاه، موضع / بر کار کرد: به کار برد / خالق: آفریننده / طین: خاک / مشتبه: اشتباه کننده، دچار اشتباه /  مشتبِه شدن: به اشتباه افتادن / خانه آب و گل آدم: استعاره از کالبد انسان / نه همه تو ساخته‌ای: آیا تو همه را نساخته‌ای؟؛ استفهام انکاری / 

آرایه های ادبی: تضمین به آیه ای از قرآن: «إنّی خالقٌ بشراً مِن طین» / خانه ی آب و گل: ‌استعاره از جسم

گفت: اینجا اختصاصی دیگر هست که این را به خودی خود می‌سازم بی واسطه، که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد. پس جبرئیل را بفرمود که: برو از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیاور. جبرئیل-علیه السلام- برفت؛ خواست که یک مشت خاک بردارد. خاک جبرئیل را گفت: ای جبرئیل چه می‌کنی؟ گفت: تو را به حضرت می‌برم که از تو خلیفتی می‌آفریند.

معنی: گفت: این جا ویژگی و امتیاز دیگری دارد. من آن را به تنهایی می‌سازم؛ زیرا در آن گنجِ «شناخت»، جاسازی خواهم کرد. پس خداوند به جبرئیل فرمود که برو از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیاور. جبرئیل (ع) رفت و خواست که یک مشت خاک از زمین بردارد. خاک به جبرئیل گفت: ای جبرئیل چه کار می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تو را به بارگاه خداوند می‌برم که از تو جانشینی می‌آفریند.

معنی کلمات: معرفت: شناخت، عشق، درک حقیقت / تعبیه : جاسازی کردن، قرار دادن / «را» در «جبرئیل را بفرمود»: حرف اضافه به معنای «به» = به جبرئیل فرمود / حضرت: بارگاه، آستانه / خلیفت: خلیفه، جانشین

آرایه های ادبی: گنج معرفت: ‌اضافه تشبیهی / یک مشت:‌کنایه از مقدار کمی / خاک گفت: جانبخشی / از تو خلیفتی می‌آفریند: تلمیح دارد به آیه «انّی جاعل فی الارضِ خلیفهً»

خاک سوگند بر داد به عزّت و ذوالجلالی حق مرا مبر که من طاقت قرب ندارم و تاب آن نیارم. من نهایت بُعد اختیار کردم که قرب را خطر بسیار است. جبرئیل چون ذکر سوگند شنید به حضرت بازگشت. گفت خداوندا، تو داناتری خاک تن درنمی‌دهد. میکائیل را بفرمود: «تو برو؛» او برفت. همچنین سوگند برداد. اسرافیل را فرمود: «تو برو.» او برفت همچنین سوگند برداد؛ برگشت.

معنی: خاک جبرییل را قسم داد و گفت به عزّت و بزرگواریِ خداوند تو را سوگند می دهم که مرا همراه خود نبر؛ زیرا من توان نزدیکی به خداوند را ندارم و آن را تحمّل نمی‌کنم.  من نهایتِ دوری را برگزیدم زیرا در نزدیکی، خطرهای بسیاری هست. جبرئیل هنگامی که سوگند خاک را شنید به بارگاه خداوند بازگشت. گفت خداوندا، تو داناتری. خاک نمی‌پذیرد. خداوند به میکائیل فرمود: تو برو. او رفت. همچنین خاک میکائیل را سوگند داد. خداوند به اسرافیل فرمود: تو برو؛ او رفت خاک اسرافیل را هم سوگند داد . اسرافیل برگشت.

معنی کلمات: عزّت: گرامی بودن / ذوالجلال: صاحب بزرگی و شکوه / ذوالجلالی: بزرگواری / طاقت: توان / قرب: نزدیک شدن / تاب آوردن: تحمل کردن / نهایت: پایان / بُعد: دوری / اختیار کردم: برگزیدم / «را» در «قرب را خطر»: اضافه گسسته => خطر قربت / ذکر: یاد کردن، گفتن / حضرت: بارگاه، آستانه، پیشگاه / «را» در «میکائیل را بفرمود»: به معنای حرف اضافه «به» => به میکاییل فرمود

آرایه های ادبی: خاک سوگند برداد: جانبخشی / قرب، بعد: تضاد / تن دردادن: کنایه از پذیرفتن

حق تعالی عزرائیل را بفرمود: برو اگر به طوع و رغبت نیاید به اکراه و اجبار برگیر و بیاور. عزرائیل بیامد و به قهر یک قبضه خاک از روی جمله زمین برگرفت. آن خاک را میان مکه و طائف فرو کرد. عشق حالی دو اسبه می‌آمد.

معنی: خداوند به عزرائیل دستور داد که: برو، اگر خاک به میل و رغبت نیامد او را به زور و اجبار بردار و بیاور.  عزرائیل آمد و به زور یک مشت خاک را از همه زمین برداشت؛ سپس آن را در زمینی میان مکه و طائف فرو کرد. عشق تند و سریع می‌آمد.

معنی کلمات: تعالی: والا / «را» در «عزرائیل را بفرمود»: به معنای حرف اضافه «به» / طوع: فرمان برداری، اطاعت، فرمانبرداری / رغبت: میل و اراده، خواست / اکراه: زور / قهر: زور، چیرگی / به قهر: به زور / قبضه: یک مشت از هر چیزی / جمله: همه / فروکرد: داخل کرد / حالی: در حال، فورا

آرایه های ادبی: طوع و رغبت، اکراه و اجبار: تضاد / دواسبه: کنایه از تند و تیز، شتابان / عشق … می‌آمد: تشخیص

جملگی ملایکه را در آن حالت انگشت تعجب در دندان تحیّر بماند که آیا این چه سرّ است که خاک ذلیل را به حضرت عزّت به چندین اعزاز می‌خوانند و خاک در کمال مذّلت و خواری، با حضرت عزّت و کبریایی، چندین ناز می‌کند و با این همه، حضرت غنا دیگری را به جای او نخواند و این سرّ با دیگری در میان ننهاد.

معنی: همه ی فرشتگان از کار خداوند در شگفت ماندند که این چه رازی است که خاک فرومایه را به بارگاه خداوندی با چندین بزرگداشت و احترام صدا می‌کنند و خاک در کمال فرومایگی و پستی، با خداوند، این چنین ناز می‌کند و با این همه، خداوند بی نیاز، دیگری را به جای او فرانمی‌خوانَد و این راز را برای دیگری مطرح نمی‌کند.

معنی کلمات: جملگی: همه / تحیّر: حیران بودن / سرّ: راز / ذلیل: فرومایه / اعزاز: بزرگداشت، گرامی شمردن / مذلت: فرومایگی، خواری / کبریا: بارگاه خداوند / کبریایی: منسوب به کبریا، خداوند تعالی / غَنا: بی نیازی، توانگری (با غِنا به معنی آوازخوانی اشتباه نشود)

آرایه های ادبیانگشت در دندان ماندن: کنایه از متعجب شدن / حضرت: مجاز از خود خداوند / خاک … ناز می‌کند: جانبخشی / مذلت، عزّت: تضاد / در میان نهادن: کنایه از مطرح کردن 

نکات دستوری: انگشت تعجب و دندان تحیر: ‌اضافه اقترانی => انگشت در دندان از سر تعجب (همراه با تعجب) ماندن.

الطاف الوهیّت و حکمت ربوبیّت به سرّ ملایکه فرو می‌گفت «إنّی أعلم ما لا تَعلمون» شما چه دانید ما را با این مشتی خاک چه کارها از ازل تا ابد در پیش است؟ معذورید که شما را سر و کار با عشق نبوده است. روزکی چند صبر کنید تا من بر این یک مشت خاک، دست‌کاری قدرت بنمایم تا شما در این آینه، نقش‌های بوقلمون بینید. اوّل نقش آن باشد که همه را سجده او باید کرد.

معنی: لطف خداوندی و دانش الهی به قلب فرشتگان الهام می‌کرد که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. ای فرشتگان، شما چه آگاهی دارید که ما (خداوند) از روز نخست آفرینش(ازل) تا انتهای آن(ابد) با این یک مشت خاک (انسان) چه کارهایی پیش رو داریم. عذر شما پذیرفته است، زیرا شما سرو کاری با عشق نداشته‌اید.  چند مدتی صبر کنید تا من قدرت خود را در این یک مشت خاک به شما نشان دهم تا شما جلوه‌های گوناگون و نقش‌های رنگارنگ در آیینه آفرینش انسان ببینید. نخستین نقش و جلوه آن است که همه شما (فرشتگان) باید به او(انسان) سجده کنید.

معنی کلمات: الطاف: ج لطف / الوهیت: خدایی، خداوندی / حکمت: دانش / ربوبیّت: الوهیّت و خدایی، پروردگاری / ازل: گذشته بسیار دور و  بی آغاز / ابد: آینده بسیار دور و بی پایان / را: در «شما را سر و کار» اضافه گسسته / روزک: چند روز اندک / بوقلمون: گونه‌ای پرنده / را: در«همه را» زائد

آرایه های ادبی: سر: مجاز از دل / «إنّی أعلم ما لا تَعلمون»: همانا من می‌دانم آنچه را شما نمی‌دانید، تضمین /  ازل، ابد: تضاد / معذور: بخشوده، معاف /  سر و کار کسی با عشق بودن: کنایه از اینکه با عشق آشنا نیستید. / خاک: مجاز از کالبد انسان / آینه: استعاره از وجود انسان / بوقلمون: تشبیه، وجه شبه: رنگارنگی

پس از ابر کرم باران محبّت بر خاک آدم بارید و خاک را گل کرد و به ید قدرت در گل از گل دل کرد.

معنی: پس خداوند از ابر کرم و لطف خود باران محبّت را بر خاک آدم بارید و آن خاک را به گل تبدیل کرد و با دست قدرتمند خود از گل، دل را آفرید.

معنی کلمات: ید: دست / قدرت: توان و نیرو / دل کرد: دل ساخت

آرایه های ادبی: ابر کرم: اضافه تشبیهی / باران محبّت: اضافه تشبیهی / خاک آدم: مجاز از کالبد آدم / دل: مجاز از عشق / جناس: گل، دل / مراعات نظیر: خاک، گل، ابر، باریدن

از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

سرنشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره فرو چکید و نامش دل شد

معنی: وجود خاکی انسان را با عشقی که همانند شبنم بود درهم آمیخت(سرشت). به همین سبب عشق فتنه‌ها و شورها در جهان پدید آمد. از آمیزش عشق الهی و روح انسانی قطره‌ای حاصل گردید که دل نام گرفت.

معنی کلمات: شبنم: ژاله، رطوبتی که شب بر روی گیاهان می نشیند / فتنه: بلا و گرفتاری / شور: هیجان و شوق / نشتر: نیشتر، گونه‌ای تیغ

آرایه های ادبی: شبنم عشق: اضافه تشبیهی / صد: مجاز از بسیار /  رگ روح: اضافه استعاری / مراعات نظیر: رگ، روح و دل.

معنی درس باران محبت

منبع:

1

برچسب ها :

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!

کل :
میانگین :
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x