/ دسته‌بندی نشده / معنی درس بوی جوی مولیان با آرایه های ادبی
آنچه در این مقاله می‌خوانید

معنی درس بوی جوی مولیان با آرایه های ادبی

میان آنان فقط من بودم که دودل و سرگردان و سر در گریبان بودم. بیش از یک سال و نیم نتوانستم از مواهب خداداد و نعمت‌های طبیعت بهره مند شوم. لیسانس داشتم. لیسانس نمی‌گذاشت که در ایل بمانم. ملامتم می‌کردند که با این تصدیق گرانقدر، چرا در ایل مانده‌ای و عمر را به بطالت می‌گذرانی؟! باید عزیزان و کسانت را ترک گویی و به همان شهر بی مهر، به همان دیار بی یار، به همان هوای غبارآلود، به همان آسمان دود گرفته بازگردی و در خانه‌ای کوچک و کوچه‌ای تنگ زندگی کنی و در دفتری یا اداره‌ای محبوس و مدفون شوی تا ترقّی کنی.

معنی کلمات: دودل: مردد / گریبان: یخه / مواهب: جمع موهبت، بخشش‌ها / بطالت: بیهودگی، بیکاری، کاهلی / کسان: کس ها، مجاز از خویشاوندان / مهر: مهربانی / دیار: سرزمین / یار: یاور / ترقّی: پیشرفت.

آرایه های ادبی: سر در گریبان بودمن: کنایه از گوشه گیر و اندوهگین بودن / شهر بی مهر: مجاز از مردم بی احساس شهر / دیار بی یار: مجاز از مردم دیار / دیار، یار: جناس / در دفتری یا اداره‌ای محبوس و مدفون شوی: استعاره 

چاره‌ای نبود. حتّی پدرم که به رفاقت و هم‌نشینی من سخت خو گرفته بود و یک لحظه تاب جدایی ام را نداشت، گاه فرمان می‌داد و گاه التماس می‌کرد که تصدیق داری، باید به شهر بازگردی و ترقّی کنی!

معنی کلمات: خو گرفتن: عادت کردن /رفاقت: دوستی / تاب: تحمل / سخت: بسیار

آرایه های ادبی: فرمان، التماس: تضاد

بازگشتم؛ از دیدار عزیزانم محروم ماندم. پدر پیر، برادر نوجوان و خانوادۀ گرفتارم را  درست در موقعی که نیاز داشتند از حضور و حمایت خود محروم کردم. درد تنهایی کشیدم. از لطف و صفای یاران و دوستان دور افتادم. به تهران آمدم. با بدنم به تهران آمدم. ولی روحم در ایل ماند. در میان آن دو کوه سبز و سفید، در کنار آن چشمۀ نازنین، توی آن چادر سیاه، در آغوش آن مادر مهربان. در پایتخت به تکاپو افتادم و با دانش‌نامۀ رشتۀ حقوق قضایی، به سراغ دادگستری رفتم تا قاضی شوم و درخت بیداد را از بیخ و بن براندازم. دادیاری در دو شهر ساوه و دزفول به من پیشنهاد شد.

معنی کلمات: صفا: پاکی، پاکدلی / تکاپو: کوشش / دانش نامه: مدرک /  دادیاری: وکالت

آرایه های ادبی: درخت بیداد: اضافه تشبیهی / از بیخ و بن براندازم: کنایه از این که کاملا نابود کنم

سری به ساوه زدم و دربارۀ دزفول پرس وجو کردم. هر دو ویرانه بودند. یکی آب و هوایی داشت و دیگری آن را هم نداشت. دلم گرفت و از ترقّی عدلیه چشم پوشیدم و به دنبال ترقّی‌های دیگر به راه افتادم. تلاش کردم و آن‌قدر حلقه به درها کوفتم تا عاقبت از بانک ملی سر در آوردم و در گوشۀ یک اتاق پرکارمند، صندلی و میزی به دست آوردم و به جمع و تفریق محاسبات مردم پرداختم. شاهین تیزبال افق‌ها بودم. زنبوری طفیلی شدم و به کنجی پناه بردم.

معنی کلمات: عدلیه: دادگستری / تیزبال: تیزپرواز، تیزپر / طفیلی: منسوب به طفل، وابسته، میهمان ناخوانده، آن که وجودش یا حضورش در جایی، وابسته به وجود کس یا چیز دیگری باشد

آرایه های ادبی: سری زدن : کنایه از ناگهان به جایی رفتن / چشم پوشیدن: کنایه از صرف نظر کردن / حلقه به درها کوفتن: کنایه از سراغ موارد مختلف رفتن/ از… سر در آوردم: کنایه از این که کارمند … شدم / شاهین تیز بال افق‌ها بودم. زنبوری طفیلی شدم و به کنجی پناه بردم: تشبیه، مفهوم عبارت آن است که آزادی و بزرگ منشی داشتم؛ اما به فرومایگی و خواری افتادم. / به کنجی پناه بردن: کنایه از گوشه گیر شدن.

بیش از دو سال در بانک ماندم و مشغول ترقّی شدم. تابستان سوم فرارسید. هوا داغ بود. شب‌ها از گرما خوابم نمی‌برد. حیاط و بهار خواب نداشتم. اتاقم در وسط شهر بود. بساط تهویه به تهران نرسیده بود. شاید هنوز اختراع نشده بود. خیس عرق می‌شدم. پیوسته به یاد ایل و تبار بودم. روزی نبود که به فکر ییلاق نباشم و شبی نبود که آن آب و هوای بهشتی را در خواب نبینم. در ایل چادر داشتم؛ در شهر خانه نداشتم. من در ایل اسب سواری داشتم؛ و در شهر ماشین نداشتم. در ایل حرمت و آسایش و کس و کار داشتم؛ در شهر آرام و قرار و غمخوار و اندوه گُسار نداشتم.

معنی کلمات: بساط تهویه: دستگاه پالایش و جابجایی هوا / اندوه گسار: غمخوار، غم گسار

آرایه های ادبی: کس و کار: مجاز از خویشاوند / کار، قرار، غمخوار، اندوه گسار: سجع

نامه‌ای از برادرم رسید، لبریز از مهر و سرشار از خبرهایی که خوابشان را می‌دیدم: «… برف کوه هنوز آب نشده است. به آب چشمه دست نمی‌توان برد. ماست را با چاقو می‌بریم. پشم گوسفندان را گل وگیاه رنگین کرده است. بوی شبدر دوچین هوا را عطر آگین ساخته است. گندم‌ها هنوز خوشه نبسته اند. صدای بلدرچین یک دم قطع نمی‌شود. جوجه کبکها، خط و خال انداخته اند. کبک دری در قلهّ‌های کمانه، فراوان شده است. بیا، تا هوا تر و تازه است، خودت را برسان. مادر چشم به راه توست. آب خوش از گلویش پایین نمی‌رود.»

معنی کلمات: لبریز: سرشار / مهر: مهربانی / شبدر: گیاهی علفی و یک ساله / شبدر دوچین: شبدری که دوبار پس از روییدن چیده شده باشد / کمانه: نام کوهی …

آرایه های ادبی: ماست را با چاقو بریدن: کنایه از شدت سردی هوا و منجمد شدن مواد خوراکی مثل ماست / دم: مجاز از لحظه / جوجه کبک‌ها، خط و خال انداخته اند: کنایه از اینکه بزرگ شده اند / چشم به راه بودن: کنایه از منتظر بودن / آب خوش از گلویش پایین نمی‌رود: کنایه از این که آسایش و آرامش ندارد.

نامۀ برادر با من همان کرد که شعر و چنگ رودکی با امیر سامانی!

آرایه های ادبی: شعر و چنگ رودکی با امیر سامانی: تلمیح دارد به داستان رودکی و پادشاه سامانی برای بازگشت به بخارا.

آب جیحون فرونشست؛ ریگ آموی پرنیان شد؛ بوی جوی مولیان مدهوشم کرد. فردای همان روز، ترقّی را رها کردم. پا به رکاب گذاشتم و به سوی زندگی روان شدم. تهران را پشت سر نهادم و به سوی بخارا بال و پر گشودم. بخارای من ایل من بود.

معنی کلمات: آب جیحون فرو نشست: کنایه از اینکه دشواری‌ها از میان رفت / پرنیان: نوعی حریر، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار/ مولیان: نام محله ‌ای در بخارا / بوی: ایهام، (۱- رایحه ۲- آرزو) / مدهوش: سرگشته

آرایه های ادبی: ریگ آموی پرنیان شد: تشبیه، کنایه از این که دشواری‌ها از میان رفت / پا به رکاب گذاشتن: کنایه از آماده سفر شدن / پشت سر نهادن: کنایه از ترک کردن /  بال و پر گشودن: استعاره پنهان (تشبیه خودش به پرنده به قرینه ی بال و پر) / بخارای من ایل من بود: تشبیه.

ادبیات دوازدهم_معنی و نکات بوی موی جولیان

منبع:

1

برچسب ها :

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!

کل :
میانگین :
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x