معنی درس خوان هشتم و آرایه ها:
شیر ایران، کوه: استعاره از رستم
مرد، مردستان: همریشگی (ستان: پسوند مکان)
مرد: نماد نیرومندی
تاریک، ژرف، چاه: تناسب
در تک تاریک ژرف چاه پهناور: واج آرایی کسره (تتابع اضافات)
کشته هر سو … خنجر: استعاره پنهان
نیزه، خنجر: تناسب
چاه: تکرار
چاه چونان … ناباور: تشبیه
معنی: آری رستم اکنون با اسب غیرتمند و دلاور خویش، در ته چاهی که به جای آب، زهر شمشیر و نیزه داشت، ناپدید شده و در دام دهان این خوان هشتم (چاه) گرفتار گشته بود.
رخش غیرتمند: تشخیص
در بن این چاه آبش زهر شمشیر: واج آرایی ــــِـــ
تناسب: بن، چاه، آب
شمشیر، سنان: تناسب
آبش زهر و شمشیر و سنان: تشبیه
گم بودن: کنایه از ناپیدا بودن
طعمه دام و دهان خوان هشتم: تشبیه، واج آرایی «ن»
طعمه بودن: کنایه از در اختیارِ خود نبودن و گرفتار بودن
دهان خوان هشتم: اضافه استعاری
خوان هشتم: استعاره از چاه
معنی: رستم با خود میاندیشید که دیگر نباید چیزی بگوید چرا که این فریب و دشمنی، بسیار بی شرمانه و پست بود و او باید در برابر این نیرنگ، چشم های خود را ببندد تا دیگر چیزی نبیند.
پست، است: جناس
چشم، ببندد، نبیند: تناسب
چشم را باید ببندد، تا نبیند: واج آرایی صامت «ب»
معنی: پس از این که چشمانش را گشود، رخش خود را دید که خون زیادی از تنش خارج شده و از بس که شدت زخم هایش مؤثر و کشنده بود؛ انگار که هوش و توانش را از دست داده و در حال جان دادن بود.
زهر زخم: شدت کشندگی زخم، اضافه تشبیهی
واژه آرایی: بس
حس و هوشش رفته بود و داشت میخوابید: کنایه، از اینکه مرگ رخش رسیده بود.
معنی: او از تن خود که بدتر از رخش زخمی شده بود، آگاهی نداشت و توجهی به خودش نمیکرد و مراقب رخش بود. رخش آن یکتای گرامی، آن بی همتای بی مانند، رخش درخشان و زیبایی که هزاران خاطره خوش از او به یاد داشت.
تای بی همتا: متناقض نما
رخش، رخشنده: اشتقاق
یاد روشن: حس آمیزی
واج آرایی صامت «ت، ط»
معنی: رستم در دل خود این گونه میگفت: بیچاره رخش، و این برای نخستین بار بود که لبخند از لبان رستم دور میشد؛ زیرا رخش گرامی خود را آغشته به خون و نزار میدید.
رخش: واژه آرایی
کلید: استعاره از خنده
گنج: استعاره از دهان
مروارید: استعاره از دندان
کلید، گنج، مروارید: تناسب
گم شدن کلید گنج مروارید: کنایه از لبخند نزدن
معنی: ناگهان گویی در کنار آن چاه سایهای را دید. آن سایه شغاد نابرادریش بود که به درون چاه نگاه میکرد و میخندید و صدای شوم و نامردانه اش در گوش رستم میپیچید.
نابرادر: ایهام (۱- ناتنی ۲- نابکار، نامرد)
چَه، چاهسار: اشتقاق
چاهسار گوش: اضافه تشبیهی؛ سار: مانند؛ ادات تشبیه
معنی: دوباره چشم رستم به رخش افتاد؛ اما افسوس که رخش زیبا و غیرتمند و بی همتای او با آن همه خاطرات خوشی که با او داشته، مرده است؛ آنچنان که انگار آن خاطرات خوش را در خواب میدیده است.
چشم: مجاز از نگاه
رخش غیرتمند: جانبخشی
رخش: واژه آرایی
جناس: خوب، خواب
خوابیده است: کنایه از مرده است
واج آرایی
معنی: پس از آن تا مدتی تا زمانی دراز، پیاپی یال و روی رخش را نوازش کرد و بویید و بوسید. چهره اش را به یال و چشم رخش مالید.
واژه آرایی «هی»
دیر، مدت؛ رو، چشم: تناسب
جناس: بویید، بوسید
معنی: از صدای مرد نقّال، ناله و زاری همچون باران میبارید (بسیار ناراحت و خشمگین بود) و نگاهش تیز و گیرا بود. رستم آرام در کنار رخش نشست در حالی که یال رخش در دستش بود، در این اندیشه فرورفته بود که آمدن به این دشت برای شکار نبود؛ بلکه برای به دام انداختن و کشتن او بود؛ این میزبانی نبود. بلکه فریب و نیرنگ دشمنان بود.
ضجّه میبارید: استعاره پنهان؛ کنایه از اینکه بسیار اندوهناک بود
نگاهش مثل خنجر بود: تشبیه
باز با آن آخرین اندیشه ها: واج آرایی مصوت «ا»، «ش»
یا، آیا: جناس
معنی: او اگر میخواست میتوانست شغاد نابرادر را بکشد؛ همچنان که قبل از مردن با تیری شغاد را بر درختی که در زیرش ایستاده بود دوخت و کشت.
قصّه میگوید: تشخیص
نابرادر: ایهام (۱- ناتنی ۲- ناجوانمرد)
کمان، تیر: تناسب
ایستاده، داده: قافیه
بود: ردیف
میتوانست او اگر میخواست: یادآور ضرب المثل خواستن توانستن است
معنی: داستان این گونه میگوید: این کار برای رستم بسیار ساده بود. همانگونه که میتوانست اگر میخواست کمند بلند خودش را باز کند و به درخت یا گیرهای بیندازد و بالا بیاید.
سخت: ایهام تضاد با «آسان»
کمند شصت خم: مجاز یا کنایه از بسیار بلند
معنی: اگر راستش را بپرسی (بخواهی) من میگویم که آری راست بود. بدون شک قصه راست میگوید او میتوانست که خود را نجات دهد اگر میخواست . اما … (رستم پیروزمندانه مرگ را پذیرفت. او مرگ را از زندگانی که در آن به راحتی برادرکشی میشود برتر شمرد)
راست: واژه آرایی
گویم، میگوید: اشتقاق
قصه میگوید: جانبخشی
کلیدواژه : ادبیات دوازدهم / معنی درس خوان هشتم / شاهنامه
منبع: