معنی درس گردآفرید فارسی دهم
۱.
چو آگاه شد دختر گژدهم
که سالار آن انجمن گشت کم
معنی کلمات: گژدهم: فرمانروای دژ / سالار: سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، حاکم، فرمانده دژ، منظور هجیر
۲.
زنی بود بر سان گُردی سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
معنی کلمات: بر سان: به مانند / گرد: پهلوان، دلیر / سوار: سوارکار / اندرون: در / به جنگ اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم / نامدار: سرشناس
۳.
کجا نام او بود گردآفرید
زمانه ز مادر چنین ناورید
معنی کلمات: کجا: که / ناورید: نیاورده است / مرجع او: زن در بیت قبل
۴.
چنان ننگش آمد ز کار هجیر
که شد لاله رنگش به کردار قیر
معنی کلمات: ننگش آمد: بدش آمد، به او برخورد / هجیر: پهلوان ایرانی که در نبرد با سهراب شکست خورد و به دست او اسیر شد.
۵.
بپوشید درع سواران جنگ
نبود اندر آن کار جای درنگ
معنی کلمات: درع: زره، جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند / اندر: در
آرایه های ادبی: جای درنگ نبود: کنایه از اینکه « وقفه جایز نبود» / واج آرایی: «ر»، «د»
۶.
فرودآمد از دژ به کردار شیر
کمر بر میان بادپایی به زیر
معنی کلمات: فرودآمد: پایین آمد / دژ: قلعه، حصار / به کردار: به مانند، ادات تشبیه / کمر: کمربند / میان: کمر / بادپا: تیزرو، شتابنده
۷.
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد
چو رعد خروشان یکی ویله کرد
معنی کلمات: پیش: نزد، جلو / اندرآمد: درآمد / چو: مانند، ادات تشبیه / گرد: غبار / رعد: تندر / ویله کرد: نعره زد، ناله کرد / ویله: صدا، آواز، ناله / یکی ویله: ویله ای
۸.
که گُردان کدامند و جنگآوران
دلیران و کارآزموده سران
معنی کلمات: رجزخوانی / گردان: پهلوانان / جنگآور: جنگجو /
۹.
چو سهرابِ شیراوژن او را بدید
بخندید و لب را به دندان گزید
معنی کلمات: چو: چون، هنگامی که / سهراب: پور رستم / شیراوژن: شیرکش، شیرافکن / مرجع «او»: گرد آفرید / گزیدن: نیش زدن، گاز گرفتن
۱۰.
بیامد دمان پیش گرد آفرید
چو دخت کمندافگن او را بدید
معنی کلمات: دمان: غرّنده، مهیب، هولناک، خروشنده / چو: هنگامی که / دخت: فرزند دختر / مرجع او: سهراب
۱۱.
کمان را به زِه کرد و بگشاد بر
نبد مرغ را پیش تیرش گذر
معنی کلمات: به زه کردن کمان: آماده کردن کمان / زه: چله، ریسمان کمان / بر: پهلو / نبد: نبود
۱۲.
به سهراب بر، تیر باران گرفت
چپ و راست جنگ سواران گرفت
معنی کلمات: به سهراب بر: دو حرف اضافه برای یک متمم / گرفت: آغاز کرد
آرایه های ادبی: چپ، راست: تضاد، کنایه از «از هر طرف» / تشبیه تیرهای پرتاب شده به باران
۱۳.
نگه کرد سهراب و آمدْش ننگ
برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ
معنی کلمات: آمدش ننگ: کنایه از اینکه « به او برخورد» / برآشفت: خشمگین شد / تیز: سریع
۱۴.
چو سهراب را دید گردآفرید
که بر سان آتـش همیبردمید
معنی کلمات: برسان: به مانند، ادات تشبیه / همیبردمید: میدمید، میغرید، میخروشید، برمیخاست
۱۵.
سر نیزه را سوی سهراب کرد
عنان و سنان را پر از تاب کرد
معنی کلمات: عنان: افسار، دهانه / سنان: سرنیزه، تیزی هر چیز
۱۶.
برآشفت سهراب و شد چون پلنگ
چو بدخواه او چارهگر بُد به جنگ
معنی کلمات: برآشفت: خشمگین شد / شد: رفت / بد: بود / بدخواه: دشمن، بداندیش / چاره گر: کسی که با حیله و تدبیر کارها را انجام دهد؛ مدبّر
آرایه های ادبی: چون پلنگ: تشبیه / چون، چو: جناس
۱۷.
بزد بر کمربند گردآفرید
زره بر برش یک به یک بردرید
معنی کلمات: زره: جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر روی لباس های دیگر می پوشند / بر: سینه، پهلو / یک به یک: تک تک / بردریدن: پاره کردن
۱۸.
چو بر زین بپیچید گرد آفرید
یکی تیغ تیز از میان برکشید
معنی کلمات: تیغ: شمشیر / یکی تیغ: تیغی/ برکشید: بیرون آورد / میان: کمر
۱۹.
بزد نیزهٔ او به دو نیم کرد
نشست از برِ اسپ و برخاست گَرد
معنی کلمات: مرجع او: گردآفرید
آرایه های ادبی: گرد برخاست: کنایه از این که «اسب را تازاند» / کرد، گرد: جناس ناهمسان
۲۰.
به آورد با او بسنده نبود
بپیچید ازو روی و برگاشت زود
معنی کلمات: آورد: نبرد / مرجع او: سهراب / بسنده: کافی، شایسته، کامل، سزاوار / بسنده نبود: حریفش نمیشد / برگاشت: برگشت
۲۱.
سپهبد عنان اژدها را سپرد
به خشم از جهان روشنایی ببرد
معنی کلمات: سپهبد: فرمانده سپاه، منظور سهراب / عنان: افسار، دهانه / اژدها: مار بزرگ
آرایه های ادبی: عنان سپردن: کنایه از اختیار را به اسب دادن / اژدها: استعاره از اسب / از جهان روشنایی بردن: اغراق، کنایه از تیره کردن
۲۲.
چو آمد خروشان به تنگ اندرش
بجنبید و برداشت خود از سرش
معنی کلمات: خروشان: فریادزنان / به تنگ اندر آمد: نزدیک شد، دو حرف اضافه برای یک متمم / بجنبید: تکان خورد / خود: کلاهخود، ترگ / اندرش: جابجایی ضمیر / مرجع «اندرش» و «سرش»: گردآفرید
۲۳.
رها شد ز بند زره مـوی اوی
درفشان چو خورشید شد روی اوی
معنی کلمات: زره: جامه جنگی / بند: ریسمان / درفشان: درخشان / چو: مانند، ادات تشبیه
آرایه های ادبی: موی، روی، اوی: جناس ناهمسان / شد: تکرار / چو خورشید… اوی: تشبیه / واج آرایی «ش»،«ر»
_
منبع: