معنی اشعار درس در کوی عاشقان
درس در کوی عاشقانه قسمتی از کتاب زندگانی جلال الدّین محمّد، مشهور به مولوی، نوشته ی بدیع الزّمان فروزانفر است. معنی اشعار درس در کوی عاشقان (معنی درس هشتم فارسی یازدهم) را بیت به بیت با آرایه ها و نکات دستوری و معنی لغات بخوانید.
درس هشتم کتاب فارسی یازدهم در کوی عاشقان نام دارد که در میان این درس ابیاتی از مولوی آمده است. در این مطلب معنی اشعار درس در کوی عاشقان را با آرایه ها، معنی کلمات و نکات دستور زبانی هر بیت میخوانید.
۱. بروید ای حریفان، بکِشید یار ما را
به من آورید آخر، صنمِ گریز پا را
۲. به ترانههای شیرین به بهانههای زرّین
بکِشید سوی خانه، مَهِ خوب خوش لقا را
۳. اگر او به وعده گوید که دَمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد، بفریبد او شما را
۱. ای دوستان و همنشینان من، بروید و یار زیباروی من را که از من گریزان است، نزد من بیاورید.
۲. با سخنان شیرین و دلایل خوشایند، معشوق زیبارو و خوشچهره را به خانه بازگردانید.
۳. اگر معشوق به شما وعده بدهد که (شما بروید) من هم لحظهای دیگر میآیم، (بدانید) همه وعدههای او مکر و حیله است؛ او شما را میفریبد.
حریف: همحرفه، همنشین، دوست و رفیق/ به من: نزد من/ صنم: بت، استعاره از معشوق زیبا/ بکِشید: فرا بخوانید، بیاورید/ لقا: دیدار، منظور: چهره/ خوشلقا: خوشچهره، زیبا، کسی که دیدارش خوش است
بیت اول، با احتساب منادا (شبه جمله) چهار جمله است./ آورید، بکشید: فعل امر/ ای حریفان: شبه جمله/ یار ما و صنم گریزپا: گروه مفعولی/ آخر: قید/ صنم گریزپا: ترکیب وصفی/ گریزپا: صفت بیانی/ من: متمم
*بیت دوم یک جمله/ شیرین: ساده/ مه خوب و خوشلقا:گروه مفعولی/ مه خوب و خوشلقا: دو ترکیب وصفی/ بهانههای شیرین، ترانههای موزون: ترکیب وصفی/ مصرع اول، برای مصراع دوم نقش متمم قیدی دارد./ خوشلقا:صفت مرکب/ بهانه و ترانه: ساده
بیت سوم چهار جمله/ در مصرع اول نهاد: او/ بفریبد: (میفریبد) مضارع اخباری / گوید: (بگوید) مضارع التزامی/ بیایم: (میآیم) مضارع اخباری در قالب التزامی/ دم دگر: ترکیب وصفی/ مکر: مسند/ همه وعده: ترکیب وصفی؛ نهاد/ کلّ بیت یک جمله مرکب و یک جمله ساده
صنم: استعاره از یار و معشوق/ گریزپا بودن: کنایه از دور از دسترس و فراری بودن/
ردیف: را /قافیه ها: ما، پا، لقا، شما/ ترانههای شیرین و بهانه های زرین: حسآمیزی/ خوب خوش لقا: واجآرایی در صامت خ/ خانه: مجاز از قونیه/ مه: استعاره از یار زیبارو/ واج آرایی: تکرار صامت «د» در بیت سوم/ وعده: تکرار/ مکر و بفریبد: تناسب
۴. چند کنم تو را طلب، خانه به خانه، در به در
چند گریزی از برم، گوشه به گوشه، کو به کو
چقدر خانه به خانه، در به در و همه جا تو را جستجو کنم؟ چقدر گوشه به گوشه، کوچه به کوچه از کنارم فرار میکنی؟
چند: چقدر، چندبار/ بر:نزد، کنار/ کو: (مخفف کوی = کوچه، محلّه)
بیت دو جمله دارد/ طلب کنم: مضارع التزامی/ نهاد مصراع اول: من (محذوف)/ گوشه به گوشه ، در به در، کو به کو، خانه به خانه: قید مکان مرکب وندی / تو: مفعول/ نهاد در مصرع دوم: [تو] محذوف / برم: گروه متممی/ میم مضافالیه/ گریزی: مضارع اخباری/
بیت: اغراق دارد/ چند: تکرار/ هر دو مصراع کنایه از جستجوی بسیار و دقیق/ مراعات نظیر بین خانه، در، کو / واج آرایی: صامت ب
۵. باز گِرد شمس میگردم، عجب
هم ز فرّ شمس باشد این عجب
شگفتا که باز دور و اطراف شمس تبریزی میگردم. این عجیب بودن بهخاطر شکوه و و نورانیت شمس (اشاره به خورشید) است.
فرّ: شکوه، جلال، شأن و شوکت، فروغی ایزدی که بر دل هر کس بتابد او را بر دیگران برتری می دهد/
بیت سه جمله دارد/ ز فر شمس: گروه متممی/ فر شمس: ترکیب اضافی/ باز: قید/ گرد شمس: ترکیب اضافی/ عجب در مصرع اول. شبه جمله (عجیب است)./ این عجب: ترکیب وصفی، نهاد /عجب در مصراع دوم: هسته/ میگردم: فعل/ نهاد مصراع اول: من محذوف/ فعل باشد (محذوف) در مصراع دوم: فعل اسنادی
گرد و میگردم: شبه اشتقاق/ شمس: تکرار/ گرد کسی گشتن: کنایه از علاقه زیاد و توجه کامل به او کردن/ شمس اول: شمس تبریزی/ شمس دوم: ایهام= ۱.خود شمس ۲. خورشید
۶. صد هزاران بار ببْریدم امید
از که؟ از شمس، این زِ من باور کنید
بارها و بارها قطع امید کردم. از چه کسی؟ از شمس تبریزی، این حرف را از من باور کنید. (عاشق مدام در بیم و امید است.)
دستور زبان:
بیت چهار جمله دارد./ هزاران بار:ترکیب وصفی/ از که: متمم که (چه کسی)/ که: ضمیر پرسشی/ از شمس: متمم/ فعل ببریدم در مصراع دوم: حذف به قرینهی لفظی/ ببریدم: ماضی (ب تاکیدی یا پیشوند)/ کنید: مضارع التزامی/ که: چه کسی؛ ضمیر پرسشی/ صدهزاران بار: گروه اسمی، بار: هسته/ نهاد: من محذوف/ باور کنید: فعل
امید بریدن: کنایه/ صدهزاران نماد کثرت/ صدهزاران بار: اغراق/ واج آرایی: صامت ب
۷. بشنو این نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
گوش بده و درک کن وقتی نی سخن میگوید و از جدایی ها شکایت میکند (شکایت انسان دور افتاده از اصل خود و عالم معنا)
دستور زبان:
این نی: ترکیب وصفی/ جدایی:متمم، وندی/ چون: قید/ حکایت وشکایت: ساده/ نهاد در مصرع اول: تو/ حکایت کردن: مفعول/ نهاد در مصراع دوم: او (نی) محذوف
بشنو: مجاز از درک کردن و دریافتن/ بشنو ، حکایت و شکایت: تناسب/ جدایی و شکایت: تناسب/ حکایت وشکایت:جناس وقافیه/ واج آرایی: در صامت ن/ شخصیت بخشی به نی/ نی: نماد عاشق دور افتاده از اصل خویش یا خود مولانا؛
توضیح: نی در این نماد پردازی از چند جهت مورد توجه است:
۸. هر نفس آوازِ عشق میرسد از چپّ و راست
ما به فلک میرویم، عزم تماشا که راست؟
۹. ما به فلک بودهایم، یار مَلَک بودهایم
باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست …
۱۰. خود ز فلک برتریم ، وز ملک افزون تریم
زبن دو چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست
۱۱. بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما
قافله سالار ما، فخر جهان مصطفاست
۸. هر لحظه، آواز زیبای عشق از همهجا به گوش میرسد. ما به آسمان (عالم معنا) سفر میکنیم، چه کسی قصد همراهی و حرکت با ما را دارد؟
۹. ما در آسمان سیر کردهایم و همنشین فرشتگان بودهایم، همگی دوباره به همان وطن اصلی خود باز میگردیم.
۱۰. ما از آسمان برتریم و از فرشتهها مقاممان بالاتر استت. از آسمان و فرشته چرا نگذریم وقتی خانه ما بارگاه خداوند است. (به راحتی و حتما میگذریم.)
۱۱. خوشبختی همراه ما و شهادت، افتخار ما است. رهبر وپیشوای ما، افتخار عالم پیامبر اکرم حضرت مصطفی (ص) است
هر نفس: هر لحظه/ چپ و راست: همه طرف/ فلک: آسمان/ عزم: اراده، خواسته، قصد و نیت/ مَلَک: فرشته/ جمله: همگی/ زین:مخفف از این/ کبریا: عظمت و شکوه خداوندی، ملکوت اعلی/ قافله سالار: ساربان، پیشوا و رهبر/ فخر: موجب افتخار
بیت هشتم، سه جمله دارد/ که:ضمیر پرسشی(چه کسی)/ هر نفس:ترکیب وصفی/ آواز عشق: ترکیب اضافی/ عزم تماشا: ترکیب اضافی/ می رسد و می رویم: مضارع اخباری/ نهاد در مصراع اول: آواز عشق / نهاد درمصراع دوم: ما/ را در مصرع دوم مالکیت/ نفس: (لحظه) قید/ به فلک:متمم/ مصرع دوم: استفهام انکاری
فلک: دستور تاریخی
بیت نهم، چهار جمله/ همان جا:ترکیب وصفی/ یار ملک:ترکیب اضافی./ شهر ما:ترکیب اضافی/ بوده ایم:ماضی نقلی/ که: حرف تعلیل (زیرا، به این علت که)/ باز: قید/ رویم:مضارع اخباری
نهاد در مصراع اول: ما/ نهاد در مصراع دوم رویم: ما/ آن:نهاد / شهر ما: مسند/ مصرع دوم یک جمله مرکب/ جمله:قید
بیت دهم، چهار جمله/ مصراع دوم: استفهام تاکیدی (حتما می گذریم)/ برتریم و افزون تریم: مسند/ کبریا: غیر فارسی/ فلک و ملک:متمم/ زین دو: متمم/ این دو ترکیب وصفی/ منزل:مجاز از جایگاه/ منزل ما: نهاد/ کبریا:مسند/ نهاد در مصرع اول: خود (خود ما)/ ز فلک برتر: مسند/ وز ملک افزون تر: مسند/
بیت یازدهم، ۴ جمله/ بخت جوان: ترکیب وصفی/ نهاد جمله اول: بخت جوان/ دادن جان: ترکیب اضافی/ نهاد جمله دوم: دادن جان/ یار ما: ترکیب اضافی و مسند/ کار ما: ترکیب اضافی، مسند/ قافله سالار: مرکب/ قافله سالار ما: ترکیب اضافی، گروه اسمی. / نهاد مصراع دوم: قافله سالار ما/ فخر جهان مصطفی: مسند/ در مصرع اول حذف فعل (است) به قرینه لفظی =>انتهای بیت/ مصطفی: بدل / مصطفی: واژه غیر فارسی صفت جانشین اسم
چپ و راست: تضاد/ شخصیت بخشی به آواز عشق/ فلک: مجاز از عالم بالا/ آواز عشق:اضافه استعاری/ چپ و راست: کنایه از همه جا/ نفس:مجاز از لحظه/ فلک و ملک:جناس/ شهر مجاز: از سرزمین/
باز همانجا رویم…: تلمیح به آیه «انا لله و انا الیه راجعون» یا حدیث «کل شئ یرجع الی اصله»/ واج آرایی: در صامت م/ یار ملک بودن:کنایه از ارزشمند و والا بودن جایگاه انسان/
فلک و ملک و کبریا:مراعات نظیر (تناسب)/ واج آرایی مصوت فتحه در بیت دهم/ یار وکار: جناس/ جان و جوان: جناس ناقص افزایشی/ تلمیح به پیامبری حضرت محمد/ بخت جوان یار ماست: کنایه از خوشبختی ، همراهی بخت و اقبال/ جان دادن: کنایه از فدا شدن در راه معشوق، افتخار شهادت داشتن/ واج آرایی مصوت آ در بیت یازدهم/
۱۲. رو، سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک منِ خرابِ شبگرد مبتلا کن …
۱۳. دردی است غیر مردن، کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن؟
۱۴. در خواب دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن …
۱۲. [ای پسر] برو بخواب و مرا تنها به حال خودم رها کن. این انسان آشفته حال و بیمار و تنها را ترک کن.
۱۳. غیر از مردن که چارهای برای آن نیست، درد دیگری نیز هست که درمان ندارد (و آن درد عاشقی است.) پس من چطور به تو بگویم دردم را که عاشقی است و بی درمان است درمان کن؟ نمیتوانم بگویم.
۱۴. دیشب در خواب، پیری (مرشدی) را در کوچهی عشق دیدم که با دست به من اشاره میکرد که به سوی ما بیا. (زمان مردن و رسیدنت به معشوق حقیقی یعنی خداوند فرارسیده است.)
رو: برو/ بنه: بگذار/ بالین: بالش زیر سر/ خراب:عاشق پریشان و آشفته/ شبگرد: کسی که در شب گردش میکند و نمیخوابد/ کان: که آن/ دوش: دیشب/ پیر: مرشد/ کوی: کوچه، محله/ عزم: اراده
بیت دوازدهم، چهار جمله (برو، سر بنه، رها کن، مبتلا کن) / شبگرد:صفت فاعلی مرکب/ بنه:فعل امر بگذار. /نهاد تو/ تنها:قید/ من: مفعول/ من خراب شبگرد مبتلا: سه ترکیب وصفی، تتابع اضافات/ رو: فعل امر، مخفف برو / بالین:متمم/
بیت سیزدهم، ۴ جمله/ را: مالکیت (برای)/ فعل های است و نباشد: غیر اسنادی/ هر دو مصرع دو جمله مرکب (غیر ساده)/ غیر: حرف اضافه/ دردی: نهاد/ دوا: نهاد / این درد: ترکیب وصفی، مفعول/ کان را: متمم => که برای آن/ دوا کن:فعل/ گویم: مضارع التزامی/ چگونه: قید پرسشی/ خواب:متمم/ دیدم: فعل/ پیری:مفعول، غیر ساده/ کوی عشق:ترکیب اضافی ،متمم/ دوش: قید (دیشب)/ دست: متمم/ سوی ما: ترکیب اضافی/
سر و بالین:تناسب/ درد و دوا: تضاد و تناسب/ سر به بالین نهادن:کنایه از خوابیدن/ خراب: ایهام ۱)مست۲)عاشق/ تعدد صفات/ کان و کاین: جناس/ واج آرایی «ر» و «د»/ درد: استعاره از عشق/ تکرار: درد و دوا /مبالغه در درد عشق/ آن را دوا نباشد: کنایه از درمان ناپذیری/ کوی عشق:اضافه تشبیهی/ واج آرایی:صامت د/ خواب و دوش:مراعات نظیر/ سوی و کوی: جناس/ دست و اشاره: تناسب/ عزم سوی کسی کردن: کنایه از رفتن به نزد کسی/ پیر: نماد مرشد کامل
۱۵. به روز مرگ، چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
۱۶. برای من مگریّ و، مگو دریغ! دریغ!
به دام دیو در افتی، دریغ آن باشد
۱۷. کدام دانه فرو رفت در زمین که نَرُست
چرا به دانۀ انسانت این گُمان باشد؟
۱۵. در روز مرگ، هنگامی که تابوت مرا تشییع میکنید، گمان نکنید که من به این دنیا وابسته و دلبستهام. (دل بریدن از این جهان [مرگ] برای من بسیار آسان است.)
۱۶. به خاطر مرگ من گریه نکن و تأسف نخور. آنچه مایۀ ناراحتی و افسوس است، این است که فریب شیطان را بخوری و در دام او گرفتار شوی.
۱۷. هر دانه ای که در زمین فرورفت پس از آن رویید. پس چرا گمان میکنی انسان پس از مرگ، رشد نمی کند و نابود میشود؟ (به رستاخیر انسان شک نداشته باش)
توضیح: در این نگاه و دیدگاه عارفانه نسبت به مرگ، مرگ بیهوده و بی حاصل نیست، بلکه محصول و میوۀ حیات است؛ همانگونه که دانۀ کاشته شده در خاک، در نهایت میروید و به بار مینشیند، مرگ نیز مرا به حاصل رنج و سختیهای زندگیام میرساند.
روان: در حال حرکت، در حال تشییع/ مگری: گریه نکن/ نرُست: رشد نکرد
بیت پانزده، سه جمله دارد/ روز مرگ: ترکیب اضافی ، متمم قیدی/ را در مصرع دوم فک اضافه=و من دردِ این جهان را دارم/ روز مرگ، تابوت من: ترکیب اضافی/ روان: صفت وندی. جانشین اسم، مسند/ مبر: فعل نهی / نهاد تو/ درد این جهان: ترکیب وصفی و اضافی، گروه مفعولی/ مصرع دوم: جمله مرکب/ به روز مرگ: متمم قیدی/
بیت هفده سه جمله دارد/ در زمین، به دانه: متمم/ فرو رفت، نرست ، باشد: فعل/ کدام دانه:ترکیب وصفی/نهاد/ چرا:قید پرسشی/ کدام: صفت پرسشی/ مصرع اول جمله مرکب، مستقل/ مصراع دوم: جمله ساده/ نرست:ماضی/ این گمان:ترکیب:وصفی/ باشد: غیر اسنادی/ دانه انسان:ترکیب اضافی./ انسانت:ترکیب اضافی ت.نهاد
(چرا تو به دانه انسان این گمان را داری؟: استفهام انکاری= نباید چنین گمانی داشته باشی)
روان بودن تابوت:کنایه از مردن و تشییع/ تابوت و مرگ: مراعات نظیر/ درد این جهان داشتن:کنایه از غمگین بودن برای امور دنیوی/ تابوت: مجاز از جنازه/ واج آرایی در صامت «گ» و «د»/ دام و دیو: مراعات نظیر/ تکرار:دریغ/ مگری و دریغ: تناسب/ دیو: استعاره از هوا و هوس/ به دام افتادن: کنایه از گرفتار شدن/
مصراع اول استفهام تاکیدی= قطعا هر دانه ای که در زمین فرو رفت می روید/ مصراع دوم استفهام انکاری برای نهی: به دانه انسان این گمان و تردید را نداشته باش/ دانه انسان:اضافه تشبیهی/ واج آرایی در صامت «د» و «ن»
منبع: