معنی و نکات شعر نخستین بار گفتمش از کجایی
خسرو گفت: اگر کسی شیرین را به دست آورد و با او ازدواج کند (چه خواهی کرد؟) فرهاد در پاسخ گفت: اگر مثل سنگ مقاوم و سخت باشد با تیشه او را درهم میشکنم و نابود میکنم. مصراع دوم بیت بیانگر غیرت عاشقانه فرهاد است.
آرایه ها: آهن: مجازاً تیشه/ تشبیه: ور خود بود سنگ؛ اگر خود مانند سنگ محکم باشد. / چنگ و سنگ: جناس ناقص / آهن و سنگ: مراعات نظیر
نکات دستوری: کسی: ضمیر مبهم در نقش نهادی/ «ش»: ضمیر متّصل در نقش مفعولی و مرجع ضمیر «شیرین» / فراچنگ آرد: به دست آورد، فعل مرکب /چه خواهی کرد؟ جمله پرسشی محذوف
بگفتا گر نیابی سوی او راه؟
بگفت از دور شاید دید در ماه
آرایه ها: راه و ماه: جناس ناقص اختلافی
نکات دستوری: چه خواهی کرد؟ جمله پرسشی محذوف
بگفتا دوری از مه نیست در خور؟
بگفت آشفته از مه دور بهتر
مفهوم کلی بیت: فرهاد ندیدن معشوق را به صلاح خود میداند.
تلمیح و ضرب المثل (اشاره به اعتقاد عامه)؛ گذشتگان بر این باور بوده اند که دیوانه، اگر در ماه بنگرد، دیوانهتر میشود. / مه: استعاره از شیرین
نکات دستوری: آشفته: پریشان، دیوانه (در اینجا)، صفت جانشین اسم در نقش نهادی
ارتباط معنایی:
بگفتا گر بخواهد هر چه داری؟
بگفت این از خدا خواهم به زاری
مفهوم: اخلاص و پاک بازی عاشق.
آرایه ها: داری و زاری: جناس ناقص اختلافی، قافیه
نکات دستوری: این: ضمیر اشاره در نقش مفعولی و مرجع ضمیر جملهی قبلی است. (بخواهد هرچه داری) / «به زاری» در از خدا خواهم به زاری: قید = با التماس از خدا میخواهم. / چه خواهی کرد؟ جملهی پرسشی به قرینهی معنوی مخذوف است.
بگفتا گر به سر یابیش خشنود؟
بگفت از گردن این وام افکنم زود
مفهوم: تمام وجود عاشق فدای یک لحظه خشنودی معشوق باد.
معنی واژگان: وام: منظور سر است. (فرهاد سر خود را دینی بر گردن خود میداند.)
نکات دستوری: ش: ضمیر متصل در نقش مفعولی = او را، شیرین را //چه خواهی کرد؟ جملهی پرسشی محذوف به قرینهی معنوی است.
آرایه ها: وام از گردن افکندن: کنایه از دین خود را ادا کردن. / سرو گردن و وام: مراعات نظیر
بگفتا دوستیش از طبع بگذار
بگفت از دوستان ناید چنین کار
مفهوم: مصراع دوم تاکید بر پایداری عاشق در دوستی و عشق
نکات دستوری: ش: ضمیر متصل در نقش مضاف الیهی / ناید: مخفف «نباید» در معنای «نمیآید» فعل مضارع اخباری است. چنین: صفت اشاره.
آرایه ها: از طبع بگذار: کنایه از «صرف نظر کن، فراموش کن.»
بگفت آسوده شو، کاین کار خام است
بگفت آسودگی بر من حرام است
مفهوم: بنای عاشقی بر بی قراری است.
معنی واژگان: کاین: که این / کار: منظور «عاشق شدن» / خام: نسنجیده، بی نتیجه، در نقش مسند
ارتباط معنایی: بیزارم از وفای یک روز و یک زمان / مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
بگفتا رو صبوری کن در این درد
بگفت از جان صبوری، چون توان کرد؟
نکته دستوری: چون: قید پرسش
آرایه ها: جان: استعاره از شیرین خانم / درد و کرد: جناس ناقص اختلافی / استفهام انکاری: از جان صبوری، چون توان کرد؟ = نمی توان صبوری کرد.
بگفت از صبر کردن کس خجل نیست
بگفت این، دل تواند کرد، دل نیست
آرایه ها: از صبر کردن کس خجل نیست: کنایه از این که صبر پیشه کن (چرا که نتیجهی صبر موفقیت است)
نکات دستوری: این: ضمیر اشاره در نقش مفعولی مرجعش «صبر کردن» / تواند کرد: فعل در وجه مصدری / نیست: فعل غیر اسنادی (در معنای وجود ندارد)
قرابت معنایی: صبوری از طریق عشق دور است / نباشد عاشق آن کس کاو صبور است.
بگفت از عشق کارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوش تر، چه کار است؟
آرایه ها: زار، کار: جناس ناقص اختلافی، قافیه
نکات دستوری: «ت»: ضمیر متصل درنقش مضاف الیه / عاشقی: حاصل مصدر در نقش متمم / خوش تر: صفت تفضیلی در نقش مسندی / چه: صفت پرسشی / استفهام انکاری: مصراع دوم
ارتباط معنایی: من ازین بند نخواهم به درآمد همه عمر / بند پایی که به دست تو بوَد تاج سر است
بگفتا جان مده بس دل که با اوست
بگفتا دشمن اند این هر دو بی دوست
مفهوم: ارزش جان آدمی در عشق ورزی و فداشدن در راه معشوق است و بی دوست، دل و جان، دشمن عاشق است.
آرایه ها: جان و دل: مراعات نظیر / دوست و دشمن: تضاد
نکات دستوری: جان: مفعول / بس: کافی است / این هر دو: گروه نهادی و منظور «دل و جان فرهاد» است.
بگفت از دل جدا کن عشق شیرین
بگفتا، چون زیَم بی جان شیرین
مفهوم: عشق مایهی حیات آدمی است.
آرایه ها: دل، جان و عشق: مراعات نظیر / شیرین [در جایگاه قافیه]: جناس تام: در مصراع اول معشوقهی فرهاد و در مصراع دوم به معنی عزیز و گرامی (صفت) / شیرین: در مصراع اول ایهام دارد: ۱ـ دلپذیر و عزیز ۲ـ نام معشوقهی فرهاد / جان: استعاره از عشق به معشوق و خود معشوق
نکات دستوری: زیَم: بزیم، فعل مضارع التزامی / چون: ضمیر پرسشی در نقش قید پرسشی / بی: حرف اضافه / جان: متمم / جملهی چهارم: استفهام انکاری
بگفت او آنِ من شد زو مکن یاد
بگفت این، کی کند بیچاره فرهاد
مفهوم: عاشق واقعی هرگز معشوق را فراموش نمیکند.
نکات دستوری: آن: ضمیر ملکی / یاد مکن: فعل مرکب / این: ضمیر اشاره در نقش مفعول و مرجعش «از او یاد نکردن» / کی: ضمیر پرسشی در نقش قید پرسشی / مصراع دوم: استفهام انکاری/ بیچاره فرهاد: ترکیب وصفی مقلوب، در نقش نهادی
بگفت ار من کنم در وی نگاهی؟
بگفت آفاق را سوزم به آهی
آرایه ها: آفاق را سوزم به آهی: اغراق
نکات دستوری: بگفت: ماضی ساده / نگاهی کنم: فعل مضارع التزامی /چه خواهی کرد؟: جملهی پرسشی محذوف به قرینهی معنوی / سوزم: میسوزانم، فعل مضارع اخباری، گذرا به مفعول و متمم / آهی: یک آه (یای وحدت)
چو عاجز گشت خسرو در جوابش
نیامد بیش پرسیدن صوابش
مفهوم: درماندگی خسرو در مناظره
معنی واژگان: صواب: درست، راست / ثواب: پاداش نیکو، اجر
آرایه ها: جواب و صواب: جناس ناقص اختلافی
نکات دستوری: «ش» در جوابش: مضاف الیه / «ش» در صوابش: متمم (بیش پرسیدن برای او «خسرو» درست نبود.)
به یاران گفت کز خاکی و آبی
ندیدم کس بدین حاضرجوابی
مفهوم: نشان عجز و ناتوانای خسرو در مناظره. این بیت، بیانگر شکست خسرو در مناظره است.
آرایه ها: خاکی و آبی: تضاد و مجاز از کل موجودات
نکات دستوری: ی: در خاکی و آبی «ی» نسبت است. / ی: در حاضر جوابی «ی» حاصل مصدر است.
نخستین بار گفتش کز کجایی؟
بگفت از دار مُلکِ آشنایی
بگفت آن جا به صنعت در چه کوشند؟
بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست
بگفت از عشق بازان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟
بگفت از دل تو میگویی، من از جان
بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟
بگفت آن گه که باشم خفته در خاک
بگفت او آن من شد زو مکن یاد
بگفت این، کی کند بیچاره فرهاد؟
چو عاجز گشت خسرو در جوابش
نیامد بیش پرسیدن صوابش
به یاران گفت کز خاکی و آبی
ندیدم کس بدین حاضر جوابی
«نظامی»
پاسخ: هر دو متن پرسش و پاسخ میان دو نفر است که هر یک از دو طرف تلاش میکنند با استدلال و برهان عقلی و منطقی حریف و رقیب خود را مُجاب کنند و در نهایت او را شکست دهند. در این نوع گفتوگو، طرفین به تهدید، تحقیر و تمسخر یکدیگر میپردازند. این نوع گفتوگو در اصطلاح ادبی «مناظره» نام دارد. البته متن شعر مست و هشیار اجتماعی است و شعر نظامی عاشقانه است.
معنی و نکات شعر نخستین بار گفتمش از کجایی
منبع: