معنی کلمات درس کباب غاز دوازدهم
رتبه: مقام، جاه
همردیفان: دو یا چند نفر که با هم به یک شغل مشغول باشند
ولیمه: طعامی که در مهمانی و عروسی میدهند
صحیح: درست و حسابی، کامل
زد: اتفاق افتاد
رفقا: جمع «رفیق»
مالیه: مربوط به مال، دارایی، وضع مالی
بودجه: سرمایه، درآمد
خرت و پرت: مجموعه ای از اشیا، وسایل و خرده ریزهای کم ارزش
مابقی: آنچه باقی مانده
آزگار: زمانی دراز، تمام و کامل
عاریه: آنچه از کسی برای رفع حاجت بگیرند و پس از رفع نیاز آن را پس دهند
لوازم: ج لازم، وسایل
محال: ناممکن، ناشدنی
گذاشتن: اجازه دادن
شکوم: شگوم، شگون، میمنت، خجستگی، چیزی را به فال نیک گرفتن
عیال: همسر
معهود: عهد شده، شناخته شده، معمول
بره: بچۀ گوسفند تا ششماهگی
مخلّفات: چیزی که به یک مادۀ خوردنی اضافه می شود یا به عنوان چاشنی در کنار آن قرار میگیرد
عیال: همسر، زن و فرزند
دیلاقی: آدم قد دراز
جُل: پوشش به معنای مطلق
پخمه: ابله، کودن
بدریخت: زشت، بدقیافه
بدقواره: آنکه یا آنچه ظاهری زشت و نامتناسب دارد، بدترکیب
به من دخلی ندارد: به من مربوط نیست
احتمالا، به احتمال زیاد
o لهذا: برای همین، ازین رو
ماشاءالله: آنچه خدا خواست
تک و پوز: دک و پوز، به طنز ظاهر شخص به ویژه سر و صورت
ورانداز: سنجش یا ارزیابی چیزی از راه نگاه کردن
مخلوق: آفریده
شیء عجاب: برای اشاره به امری شگفت به کار میرود
هراسان: ترسان
حرف حسابی: سخن درست
بدغفلتی: فراموشی بدی
حسن: خوبی
حقا: به درستی
ملتفت: متوجه
وخامت: بد فرجانی، خطرناک بودن
منحصر به فرد: خاص، بی همتا
کودن: احمق، پخمه
o در دم: فوراً
لابد: احتمالا، به احتمال زیاد
قدر: اندازه
o ملتفت: متوجه
مبلغی: مقداری، کمی
حلقوم: حلق و گلو
استیصال: ناچاری، درماندگی
والله: سوگند به خدا
عرض کردن: گفتن
مختارید: اختیار دارید
پس خواندن: لغو کردن، پس زدن
قدغن: ممنوع
نامعقول: آنچه از روی عقل نیست
به خرج دادن: انجام دادن
صدد: قصد
گرچه: مخفف اگرچه
نمودار: آشکار
معوج: کج
غیرمترقبه: ناگهانی، غیرمنتظره
میسپارم: سفارش میکنم
نوار: هر چیز که به شکل رشته باریک درآمده
کاهدان: انبار کاه
استدعای عاجزانه: درخواست همراه با عجز
دَوری: بشقاب گرد بزرگ
اندرون: داخل
اصرار: پافشاری
امتناع: خودداری، سر باز زدن از انجام کاری یا قبول کردن سخنی
تخلف: عمل یا فرایند خلاف کردن
o حلقه زدن: گرداگرد چیزی را گرفتن
متانت: پایداری، استواری، سنگینی
o فاضل: دارای فضیلت و برتری در دانش
مقرره: معین شده
مسرور: شاد
آسوده: راحت
ابراز: بیان کردن
رضامندی: رضایت، خرسندی
حرّافی: پرسخنی، پرحرفی
بذله: شوخی، لطیفه
مجلس آرای: آنکه با حضور خود سبب رونق مجلس و شادی یا سرگرمی حاضران آن میشود، بزم آرا
متکلم وحده: شخصی که در جمع تنها کسی باشد که سخن میگوید
بلامعارض: بی رقیب
بنا کرد: آغاز کرد
مکرر: تکرار شده
حضار: حاضرین
کبّاده: از آلات ورزش زورخانه
محظوظ: بهره ور
جبهه: پیشانی
ای والله: آفرین
تخلص: نام هنری
زواید: جمع زاید ، چیزهای اضافی
رسوم: رسم ها ، آیین ها
متروک: ترک شده
ادیب: سخن دان
تصدیق: تأیید
به جا: مناسب، شایسته
سزاوار: شایسته
اثنا: میان
سرسرا: محوطه ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز میشود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت های دیگر میروند.
هم قطار: هم رتبه یا دارای مقام و موقعیت یکسان
مخلّفات: جمع مخلّفه، خوردنیهایی که بهعنوان چاشنی به غذای اصلی اضافه شده یا همراه آن خورده میشود
صرف شدن: خورده شدن
خادم: خدمتکار
قاب: بشقاب بزرگ
فربه: چاق
دانگ: یک ششم چیزی بهویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین
شش دانگ: به طور کامل، تمام
خرخره: گلو، حلقوم
یک راست: مستقیماً
مریض خانه: بیمارستان
یک سر: مستقیم، فوری
تظاهرات: جمع تظاهر، نمایش ها
شخیص: بزرگ و ارجمند
ماسیدن: منجمد شدن، سفت شدن
محض: به خاطر
ساطور: کارد بزرگ و آهنی و پهن دسته دار
وانمود کردن: تظاهر کردن
یکریز: پی درپی
نیش: دندان نیش
کلک: آتشدانی از فلز یا سفال
ساختگی: تصنعی
بحبوحه: اوج، گیرودار، میان، وسط
یارو: فلانی، تعبیری عامیانه برای کوچک شمردن کسی
کشیده: سیلی
آب نکشیده: سخت، شدید
طنین: بانگ، بازتاب صدا
نقش بست: نقاشی شد، شکل گرف
باختن: از دست دادن
دِ: مخفف دیگر
اطوار: ادا، ژست
هویدا: روشن، آشکار
خوش مشربی: خوش معاشرت و خوش صحبت بودن
مایحتوی: آنچه درون چیزی است
شَست: قلاب
انضمام: ضمیمه کردن
چلاق: فلج، از کار افتاده
معنی کلمات درس کباب غاز دوازدهم
منبع: