۱۲ راه افزایش اعتماد به نفس در کودکان
هومنِ ۷ساله در پاسخ به این پرسش من که چرا به مطب من آمده، گفت: «من آسم دارم.» هومن آسم داشت اما مشکلات جسمی او در مقابل مسائل احساسی ناچیز بود. چند پُف از اسپری آسم کافیست تا راحت نفس بکشد، اما برچسبِ «آسمی» از روی او پاک نشدهاست. در مورد کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن علاوه بر خود بیماری، واکنش خانوادهی کودک به بیماری هم مسئله است. هر کودکی به دنبال هویتی برای خود است و وقتی آن را پیدا کرد برایش مثل یک برند خواهد بود.
برچسب «آسمی» برند هومن شده بود. همهی زندگی او حول این بیماری میچرخید و اعضای خانواده به جای توجه به خود هومن روی بیماری او تمرکز کرده بودند، خواهر و برادر او از اینکه به خاطر او نمیتوانستند خیلی کارها را انجام بدهند دلخور بودند. بیماری هومن به بیماری کل خانواده تبدیل شده بود. گرفتن این برچسب از هومن، اعتماد به نفس را از او میگرفت! زیرا این برچسب به بخشی از هویت او تبدیل شده بود. پس قرار شد من آسم او را درمان کنم، خانواده از وجود او لذت ببرد و همه با هم روی جایگزین کردن برچسبی سالمتر به جای «آسمی» کار کنیم.
مدرسه در سلامتی احساسی کودک نقش مهمی دارد. اگر تصویر کودک از خودش قدرتمند باشد، آسانتر با محیط و بچههایی با ویژگیهای متفاوت کنار میآید و این گوناگونی احتمالا مشکلی برایش ایجاد نمیکند. اما اگر اعتماد به نفس کودک متزلزل باشد، ممکن است برخی رفتارها مانند خشونت و قلدری را طبیعی بداند و به آنها گرایش پیدا کند یا اینکه قربانی این رفتارها شود.
در ۶سالگی و با ورود به مدرسه، افراد جدید وارد زندگی کودک میشوند و بر او تأثیر میگذارند. پدر و مادرها باید نسبت به کسانی که الگوی فرزندشان میشوند حساس باشند. برخی والدین گمان میکنند برای فرزندشان ارتباط با افراد بسیار که دارای ارزشهای گوناگونی هستند، بهتر است. در سوی دیگر برخی پدر و مادر میخواهند فرزندشان را از هرگونه تأثیر بیرونی و ارزشهای متفاوت از باور خودشان محافظت کنند و فرزندشان را در یک حباب بزرگ میکنند.
روش درست، جایی در میانهی این طیف قرار دارد.
در مقابل محدود کردن بیش از اندازهی کودک او را به شخصی آسیبپذیر تبدیل میکند که قدرت تعقل ندارد و هر کسی را با باورهای متفاوت از خودش محکوم میکند. در میانهی این دو روش، پدر و مادری قرار دارند که با ایجاد یک نظام ارزشی محکم در فرزندشان و با راهنمایی اجازهی رویارویی با نظامهای ارزشی دیگر را به فرزند میدهند.
به دلیل وجود یک نظام ارزشی محکم، فرزند بهتر میتواند نمونههای متفاوت را ارزیابی کند و تصمیم بگیرد ارزشها و باورهای فعلیاش را تغییر (بهبود) دهد یا آنها را حفظ کند. این ارزشها ممکن است از دوستان، معلمها و یا والدین دریافت شده باشند، مهم این است که کودک یک نظام ارزشی استوار و قابلِاتکا دارد که میتواند بر مبنای آن فکر کند و تصمیم بگیرد. پدر و مادرها نباید دلشان را به عبارت «خفته» که در مورد بیشتر ویژگیهای بچههای در سنین مدرسه به کار میرود، خوش کنند. این سنی است که نظام ارزشی و وجدان فرزند شما شکل میگیرد.
بچهها باید مسئولیتپذیر باشند. یکی از مهمترین راههای تقویت اعتماد به نفس در کودکان و ذاتی کردن ارزشها، کمک به نگهداری از فضای زندگی است. پس برخی کارهای خانه را به فرزندتان بسپارید. با این کار او احساس باارزش بودن میکند و نیز علاقهی بیشتری به کارهای خوشایندتر و کسب مهارت نشان میدهد.
بین ۲ تا ۴سالگی، کودک مفهوم مسئولیت در قبال خود، خانواده و لوازم شخصی را میفهمد. پس از درک مسئولیت در قبال این موارد، در یک روند طبیعی مفهوم مسئولیت در قبال اجتماع در کودک شکل میگیرد. پس، از سنین پایین به کودکتان مسئولیت بدهید؛ میتوانید با کارهایی شروع کنید که او به آنها علاقه نشان میدهد. فرزند ۲سالهی من عاشق تا کردن دستمال سفره است به همین خاطر ما هر شب پس از شام مرتب کردن دستمالها را به او میسپاریم.
کودک ۳ساله میتواند یاد بگیرد که میز غذاخوری را با دستمال یا اسفنج پاک کند.
بچههای ۳-۴ساله علاقهی خاصی به جدا کردن لباسهای رنگی و غیررنگی دارند. بچهی ۵ساله میتواند بشقابها را جمع کند و در سینک یا ماشین ظرفشویی بگذارد (البته بهتر است از ظروف شکستنی استفاده نکنید). در ۷سالگی، کودک مواد غذایی لازم برای تهیهی برخی غذاها را میشناسد و میتواند در خرید آنها و تهیهی آن غذا کمک کند. کودکان غذای دسترنج خودشان را با میل و لذت بیشتری میخورند. پس از اینکه به آنها آموزش دادید و آنها به خوبی آموختند، از اینکه در آشپزخانه تنهایشان بگذارید، نترسید! راحتشان بگذارید و به گپوگفت با دوستتان ادامه دهید!
«یه مأموریت ویژه برات دارم!» این جمله کافیست تا کودکتان علاقهی بیشتری به انجام کاری پیدا کند. ظاهرا کلمهی «ویژه» جادو میکند. شاید کودک فکر میکند «یه کار ویژه به من دادند، حتما من آدم خاصی هستم!»
کارهای مختلف و افراد مسئول هر یک از آنها را در جدولی بنویسید. اگر فرزندانتان مایلند، امکان جابهجایی وظایف را به آنها بدهید. میتوانید وظایف را به چند دسته تقسیم کنید: وظایفی که با دستمزد همراهند، وظایفی که برای انجام آنها پاداش ویژهای داده میشود و وظایفی که انجام آنها ضروری است. خوب است برای کارهای ناخوشایند پاداش در نظر بگیرید. بهتر است دستمزد یا پاداش بلافاصله پس از پایان کار پرداخت شود. با این روش، در آینده و طی ۵ تا ۱۰سالگی کودک میآموزد که هرچه مزایای انجام کاری بیشتر باشد، مسئولیت بیشتری به همراه دارد.
باغچه و گل و گیاه امکان خوبی برای آموزش مسئولیتپذیری فراهم میکند. فرزندتان میداند اگر به گیاهان آب بدهد آنها به خوبی رشد میکنند، اگر علفهای هرز را بچیند گلهای زیباتری میرویند.
فرزتدانتان را در انجام کارهایی مانند شستن ماشین، جارو زدن، رسیدگی به گیاهان، گردگیری و… با خود همراه کنید. در ۷ یا ۸سالگی آنها میتوانند لباسها را در لباسشویی بگذارند و در ۱۰ سالگی به تنهایی آن را راه بیندازند. وقتی کودکان کارهای خانه را انجام میدهند، شما میتوانید زمانی را به خودتان اختصاص دهید. همچنین کودک احساس میکند وجودش در خانه معنادار است و احساس مفید بودن میکند.
برای داشتن فرزندی با اعتماد به نفس، به او بیاموزید احساساتش را به راحتی بیان کند. این به معنای انفجار در هر گرهی احساسی نیست بلکه به معنای ایجاد تعادل بین توصیف احساس و کنترل آن است. او باید بتواند در صورت نیاز سرپوشی روی احساساتش بگذارد اما نه آنقدر محکم که نتواند آن را بردارد. این سرپوش باید در موقعیت مناسب مثلا هنگام دویدن (گاهی دویدنِ دیوانهوار فشار زیادی را از روی شما بر میدارد)، یا در صحبت با یک دوست صمیمی برداشته شود.
کودکان نوپا بدون دغدغه احساساتشان را بروز میدهند اما با گذر زمان یاد میگیرند چگونه آرامش خود را در موقعیتهای دشوار حفظ کنند. برونریزی و کنترل زیاد هر دو منجر به مشکلات در بزرگسالی میشوند. کودکی که هیج کنترلی روی احساساتش ندارد، به یک بچهی لوس تبدیل میشود.
در مقابل تأکید بر کنترل بیش از حد احساسات این پیام را به فرزندتان میدهد که احساسات او شما را نگران میکند یا اینکه اهمیتی برای شما ندارد. در نتیجه کودک گمان میکند بیان احساسات و یا حتی داشتن احساس چیز بدی است. استدلال کودک این است که اگر احساسات او بیاهمیت هستند پس خودش هم بیاهمیت و بیارزش است.
در مقابل کودکی که میداند میتواند آزادانه از احساساتش بگوید، این پیام را از پدر و مادر میگیرد: «احساسات تو برای من مهم است، هر وقت خواستی من در کنارت هستم. تو برای من مهم هستی!» در نتیجهی توصیف احساسات و آگاهی والدین از آنها، امکان صحبت دربارهی آن موقعیت و یافتن راه حل فراهم میشود.
برخی پدر و مادرها دربارهی این موضوع اشتباه فکر میکنند، به گمان آنها اعتماد به نفس هم باید مانند غذا و لباس گرم به طور منظم به کودک داده شود. «سامان تو بد نمیخونی؛ فقط از نظر آوایی یه کم مشکل داری.» «اعتماد به نفس سارا جریحهدار شده، برادرش دیشب موقع بازی اون رو زده!» اعتماد به نفس چیزی نیست که هر روز اندازه بگیرید، امروز کم باشد و فردا به اندازهی قبل برگشته باشد.
نوزادی که نیازهایش برآورده میشود، دارای اعتماد به نفس است. مانند یک باغبان که درختی را پرورش میدهد، برای ایجاد و تقویت اعتماد به نفس در کودکان باید به فرزندتان خوراک مناسب بدهید، محیط را طوری آماده کنید که او قوی بار بیاید و سراغ بازی با شاخههای نازک و شکننده نرود! با تعریف کردن از کودکتان و فلان فعالیت یا فلان بازی خاص و تکرار آنها اعتماد به نفس ایجاد نمیشود. البته که به مدرک روانشناسی هم نیازی ندارید؛ تا میتوانید فرزندتان را در آغوش بگیرید، به نیازهایش با حساسیت توجه کنید و از وجود او لذت ببرید. همینها برای اینکه تماشاگر شکفتن و پروش اعتماد به نفس در یک انسان باشید، کافیست.
هشدار! این مطلب صرفا جنبه آموزشی دارد و برای استفاده از آن لازم است با پزشک یا متخصص مربوطه مشورت کنید.
منبع: 1
کلمات کلیدی : مشاوره – فرزند سالم و شاد –اعتماد به نفس در کودک