چطور با یک رئیس سختگیر کار کنیم و موفق شویم؟ کار کردن در هر محیطی دشواریها و مزایای خاص خود را دارد. کار کردن تحت مدیریت یک رئیس سختگیر نیز میتواند از یک سو تجربهای بهشدت سخت و ناراحتکننده باشد و از سوی دیگر فرصتی خوب برای یادگیری و کسب تجربیات جدید. همراه ما باشید، در این مقاله چند استراتژی مؤثر برای کنار آمدن با رئیس سختگیر را بیان کردهایم که به شما کمک میکنند در این شرایط دشوار بهترین عملکرد را داشته باشید.
من در کارگاههای مربوط به رهبری، تمرینی دوبخشی را انجام میدهم که طی آن افراد گروه در مرحلهی نخست، همهی رفتارهای مدیران و رهبران ارشد را مشخص میکنند. به ورودی تمرین فکر شده است و انتظار میرود که نظراتی مانند:
این تمرین بهخوبی پیش میرود، جدولها پر و به دیوار آویزان میشوند و افراد داستانهایی از رهبران فوقالعادهای که با آنها کار کردهاند تعریف میکنند.
پس از اینکه دربارهی ویژگی های رهبر تأثیرگذار بحث شد، من پرسش را وارونه میکنم و از افراد حاضر میخواهم تا رفتارهای مدیران و رؤسایی را توضیح بدهند که کار کردن با آنها سخت است. پس از چند ثانیه سطح انرژی و سروصداها در اتاق بالا میرود و میتوانید حرارت افراد را برای مشخص کردن ویژگیهای رئیس سختگیری که با آن روبهرو بودهاند، احساس کنید.
بیشتر ما زمانی با یک رئیس سختگیر کار کردهایم. شما نیز حتما یکی از آنها را میشناسید. چنین فردی هرگز در شرایط دشوار، وضعیت افراد را در نظر نمیگیرد و باعث میشود تا تمرکز طبیعی شما بر نتایج از بین برود و هرگز نشانی از تأیید و رضایت در او احساس نکنید.
چنین رئیس سختگیری همیشه ناراضی است و گاهی اوقات تلاش میکند تا کوچکترین چیزها را نیز تحت مدیریت خود بگیرد که همین امر باعث بالا رفتن تنش در محیط کار میشود.
توجه: من بین یک رئیس سختگیر و رئیس بدرفتار تمایز قائل میشوم. رئیس بدرفتار از شما سوءِاستفاده میکند، اما رئیس سختگیر فقط باعث سخت شدن کارهای روزانه میشود. ما در این مقاله بر رئیس سختگیر تمرکز کردهایم نه رئیسی که سوءِاستفاده میکند.
از آنجا که کار کردن با این افراد تجربهی لذتبخشی نیست و همهی ما چنین چیزی را تجربه کردهایم، ضروری است که بدانیم در این شرایط چگونه دوام بیاوریم. پرسش اصلی و تمرکز ما در ادامهی مقاله این است که: هنگام کار کردن با یک رئیس سختگیر چگونه میتوانیم دوام بیاوریم و حتی پیشرفت کنیم؟
رفتارهای رئیس سختگیر باعث بروز برخی از بدترین رفتارهای ما میشود. گرچه ممکن است که وسوسه شوید تا به رفتارهای رئیستان یا بیتوجهیهای او نسبت به تلاشهایتان واکنش نشان بدهید یا خشم و ناامیدی خود را نسبت به رویکرد او ابراز کنید، اما تاکتیک بهتر برای فروخوردن فوران و کنترل احساسات این است که جلوی دهانتان را بگیرید و با توجه به میزان استرس خود تا ۱۰، ۱۰۰ یا ۱۰۰۰ بشمارید. رؤسای سختگیری که من با آنها برخورد داشتهام این طغیان احساسات را نشانهی خامی یا حتی بیکفایتی میدانند. با وارد کردن احساساتتان به شرایط دشوار، وضعیت را خرابتر نکنید.
معمولا مدیران پرتوقع فقط حرف خودشان را میفهمند. آنها فقط به یک زبان صحبت میکنند: زبان نتایج. آنها به مشکلات، بهانهها یا موانع توجهی نمیکنند و از اعضای تیمشان انتظار دارند تا با وجود مشکلات به نتایج مطلوب دست پیدا کنند.
گرچه همهی ما میدانیم که ممکن است مشکلاتی پیش بیاید، اما نباید انتظار داشته باشید که رئیستان در این شرایط با شما همدردی کند. از نظر آنها مهمترین چیز نتیجه است، نه تلاشی که شما انجام دادهاید.
گرچه صحبت کردن پشت سر رئیس سختگیر و انتقاد کردن به رفتارهای او میتواند شما را آرام کند، اما تا میتوانید از این کار پرهیز کنید. حرف زدن پشت سر رئیس تحت هیچ شرایطی نمیتواند به سود شما باشد. همیشه در نظر داشته باشید که ممکن است حرفهایی که میزنید به گوش رئیستان برسند و هویت گوینده نیز از او پوشیده نخواهد ماند.
آیا به فکر این است که در شرکت ارتقای شغلی پیدا کند؟ آیا او کارمندی قدیمی است که زندگی خود را وقف شرکت کرده است؟ حوزهی شما تحت نظارت دقیق مدیریت ارشد است و نتایج از اهمیت ویژهای برخوردار هستند؟
گرچه اغلب مشخص نیست که چه چیزی بهطور کلی یا در لحظه این مدیران را خوشحال میکند، اما این وظیفهی شماست که این موارد را کشف کنید. هنگامی که تمایلات واقعی رئیس سختگیرتان را متوجه شدید، میتوانید شرایطی را فراهم کنید که این علایق بهتر محقق شوند.
همیشه مشکلات سخت و دشواری وجود دارند که در منطقهی خاکستریِ بین بخشهای مختلف سازمان قرار میگیرند. اگر حل کردن مشکلات در این نواحی خاکستری به نفع مدیرتان است، وارد عمل شوید و این مشکلات را حل کنید. گرچه ممکن است رئیستان از شما تشکر نکند، اما قطعا متوجه میشود که شما نیروی ارزشمندی برای او هستید.
سختگیرترین مدیران برای افرادی ارزش قائل هستند که بتوانند نتایج لازم را محقق کنند. ممکن است رئیستان از شما تشکر نکند، اما نباید تصور کنید که کسی برای همکاری شما ارزش قائل نیست. بهدنبال جلب تأیید افراد دیگر نباشید و به جای آن روی کارهایی که میتوانید انجام بدهید تمرکز کنید تا همزمان با رسیدن به نتایج عالی، درسهای زیادی نیز بیاموزید.
اگر رئیستان اصرار دارد که بالای سر شما بایستد و همه چیز را کنترل کند، از او بپرسید که چگونه در کارش مهارت پیدا کرده است. برای مثال بپرسید: «شما واقعا در این حوزه مهارت دارید، چگونه به این سطح از مهارت دست پیدا کردهاید؟ چرا فکر میکنید که رویکردتان بسیار تأثیرگذار است؟ چگونه میتوانم دربارهی فرآیندهای دیگرِ گروهتان چیزهای بیشتری یاد بگیرم؟» با مطرح کردن پرسشهای متعدد دربارهی مهارتش با این رفتار او مقابله کنید. نشان دهید که به عنوان یک شاگرد، مشتاق خدمت کردن هستید. ممکن است که این کار چندان لذتبخش نباشد، اما از اینکه بهخاطر ایستادن رئیس بالای سرتان عصبانی شوید خیلی بهتر است.
بسیاری از افراد ترجیح میدهند که فاصلهی خود را با همکارانشان حفظ کنند. تلاش ناخوشایند شما برای دوست شدن با رئیس سختگیر فقط باعث افزایش عصبانیت او و بدتر شدن اوضاع میشود. جای دیگری بهدنبال پیدا کردن دوست باشید.
۹. بهخاطر چیزهایی که یاد میگیرید عمیقا سپاسگزاری کنید
با تشکر کردن از افراد سختگیر میتوانید آنها را خلع سلاح کنید. اگر واقعا درهنگام انجام کارتان چیزی یاد میگیرید، بهخاطر فرصتی که برای شما فراهم شده است از رئیستان تشکر کنید. ممکن است پس از مدتی یخ رئیستان کمی آب شود.
همهی ما باید برای فرد دیگری کار کنیم که گاهی وقتها این افراد سختگیر هستند. اگر کار و همکارانتان را دوست دارید، اجازه ندهید تا یک مدیر سختگیر شما را تسلیم کند. در عوض رویکردتان را تطبیق دهید، صبور بودن را تمرین کنید و روی فرصتهایی تمرکز کنید که بهخاطر همکاری در محیطی عملکرد محور، فراهم شدهاند. ممکن است اتخاذ چنین رویکردی دشوار باشد و شما تمایلی به آن نداشته باشید، اما میتواند تجربهی بسیار خوبی باشد که چیزهای زیادی از آن میآموزید.
شما فکر میکنید افراد موفق بعد از ساعت کاری چه میکنند؟ مشغول رسیدگی به خانواده هستند یا کارهای عقبافتادهشان را انجام میدهند؟ امروزه بسیاری از ما بهدنبال شغل خوب با ساعت کاری مناسب و درآمد بالا هستیم، اما بیشتر اوقات ساعت کارهای روزانه بسیار طولانی است و علاوهبرآن فناوریهای جدید سبب میشود طولانیتر بهنظر برسد. وقتی بعد از یک روز پرمشغله به خانه برمیگردید، احتمالا مجبور میشوید که همچنان بهوسیلهی تلفن یا ایمیل به درخواستهای رئیس یا مشتریهای خود رسیدگی کنید.
با اینکه بسیاری از افراد ادعا میکنند که کار بیرون را به منزل نمیآورند، اما براساس تحقیقات انجمن روانشناسی آمریکا، حدود ۵۵ درصد از افراد در بین کارهای خانه، آخر هفتهها و حتی زمانیکه مریض هستند، باز هم ایمیلهای کاری خود را بررسی میکنند و ۴۴ درصد افراد در زمان تعطیلات و گردشهای خانوادگی نیز مشغول رسیدگی به برنامههای شغلیشان هستند.
که جوابدادن به ایمیل در ساعات غیرکاری سبب ایجاد استرس مزمن میشود و به آن فشار کاری مداوم (Telepressure) میگویند. فشار کاری مداوم نشان میدهد که شما هرگز نمیتوانید بهخوبی استراحت کنید یا کاملا شغلتان را رها کنید. این میزان از استرس طولانیمدت، میتواند به سلامتی شما آسیب بزند. از طرفی خطر ابتلا به بیماریهای قلبی، افسردگی و چاقی را افزایش میدهد و کارایی شما را کم میکند.
همهی ما نیاز داریم که بین زندگی شخصی و کاری خود حدومرز قائل شویم. رعایتنکردن این حدومرزها به کار، سلامتی و زندگیمان آسیب میزند.
تعیین این مرزها فقط به پاسخدادن به ایمیلها در زمان غیرکاری محدود نمیشود. شما باید کاملا چیزهایی که به شغلتان، شخص شما و زندگی شخصیتان مربوط است، ازهم جدا کنید و انجام این کار خیلی مهم است. اگر نتوانید این مرزها را رعایت کنید و نتوانید در زمان لازم به رئیستان «نه» بگویید، آنوقت بهمرور چیزهای باارزشی را از دست میدهید.
در اینجا به بعضی از موضوعات مهمی که باید برایشان برنامه ریزی کنید اشاره میکنیم:
زمانی که سرکار هستید تعیین مرزهای سلامتی کمی سخت است، چون کارکردن بهتدریج روی سلامتیتان تأثیر میگذارد و کمکم باعث استرستان میشود، خوابتان کاهش پیدا میکند و تمام روز بدون هیچ نرمشی مشغول کارکردن هستید. هنگامی متوجهی این حالتها میشوید که بهشدت خسته هستید، با یک دست کمرتان را میگیرید تا دردش کمتر شود و با دست دیگر چشمهایتان را میمالید و به شکمتان که تازه جلو آمده نگاه میکنید. راهحل کلیدی این مشکلات این است که اجازه ندهید کارهای مختلف رویتان تأثیر بگذارد و باید بهطور مرتب به سلامتیتان توجه کنید. به این فکر کنید که چه کارهایی لازم است انجام دهید تا سلامتیتان حفظ شود. بهعنوان مثال تا رسیدن به محل غذاخوری قدم بزنید، آخر هفتهها کار نکنید و برای تعطیلاتتان برنامهریزی کنید. درغیر اینصورت، شغلتان روی همهی جوانب زندگیتان تأثیر منفی خواهد گذاشت.
اجازه ندهید خانوادهتان درگیر مسائل شغلیتان شوند. بسیاری از ما اینکار را میکنیم و فکر میکنیم که با شغلمان به خانوادهی خود توجه میکنیم. مثلا فکر میکنیم که «من به شغلم نیاز دارم تا پول بیشتری بهدست بیاورم و بتوانم فرزندانم را به مدارس غیرانتفاعی بفرستم». هرچند داشتن این افکار خوب است، اما به این هم فکر کنید که زیادهروی در کار میتواند خانوادهی شما را ناراحت کند. روزی به این نتیجه خواهید رسید که ارزش خاطرههای خوبی که باهم ساختهاید، از میزان پولی که بهدست آوردهاید بیشتر است.
شغلی که به سلامت روانیتان آسیب برساند ارزش ندارد، حتی اگر پول خوبی بابت آن به شما بدهند. سلامت روانی چیزی است که ممکن است رئیستان به آن توجهی نکند، اما خودتان باید به فکر آن باشید. معمولا فضای زندگی شخصی و دوری از محیط کاری میتواند به حفظ سلامت روانی افراد کمک کند. درصورتیکه در یک روز (یا هفته) خیلی خوب کار میکنید و رئیستان انتظار کارهای بیشتری از شما دارد، بهسادگی بگویید «نه» و با دوستان و سرگرمیهایی که به آن علاقه دارید لذت ببرید. این کار سبب میشود سرحالتر و بدون استرس در محیط کاری خود حاضر شوید. بعد از آن حتی میتوانید ساعات بیشتری کار کنید؛ اما اینکه بتوانید در موقع لزوم به رئیستان نه بگویید و به برنامههای شخصیتان برسید، مهم و باارزش است.
با اینکه شغلتان بخشی از هویت شما را تشکیل میدهد، این خطر وجود دارد که بعد از مدتی همهی شخصیت شما را تحتتأثیر قرار دهد. این شرایط را خود شما بهوجود آوردهاید، زیرا هنگامیکه به چیزهای مهم فکر میکردید، شغلتان بهعنوان موضوع مهمی در ذهنتان مطرح میشد. سعی کنید که خارج از محیط کاری شخصیت شادتر و بانشاطتری داشته باشید. این کار باعث میشود از استرس خلاص شوید، شخصیت فردی خود را رشد دهید و دچار افسردگی نشوید.
شاید بهدلیل شغلی که درحالحاضر دارید و موفقیتهایتان، به رئیستان مدیون باشید اما برای افرادی که به خاطر کارتان با آنها آشنا میشوید به رئیستان مدیون نیستید. آشنایی با این افراد بهدلیل تلاش و پشتکار زیاد خود شما است و دیگر جزو شبکهی دوستان و آشنایان شما هستند.
اگر در کارتان درستکاریتان را زیرپا بگذارید، استرس زیادی را تجربه خواهید کرد. زمانیکه متوجه میشوید، اگر رئیستان چیزی از شما خواست که میدانید با باورهای شما منافات دارد به او بگویید که نمیخواهید کارها را بهشیوهی او انجام دهید. اگر رئیستان این حرف را نپذیرفت، احتمالا زمان آن رسیده است که آن شغل را ترک کنید.
موفقیت نیازمند این است که بتوانید بهخوبی در همهی زمینهها، مرزهای لازم را ایجاد کنید و اگر بتوانید این کار را بهدرستی انجام دهید، حتما همهچیز سر جای درست خودش قرار خواهد گرفت.
شما چه کارهایی انجام میدهید تا این مرزها را در شغلتان ایجاد کنید؟ آنها را با ما درمیان بگذارید.
منبع: 1