اگر قصد تحقیق درمورد زندگینامه عطار نیشابوری دارید میتوانید از پرداختن وی به شغل عطاری آغاز کرده و با کشش او به عرفان و شعر و ادبیات در شکل نظم و نثر، آثار و اشعار عطار و سرانجام مرگ عطار به دست مغولان آن را پیش ببرید.
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم … عطار نیشابوری را با شاهکارهایی همچون منطق الطیر و تذکره الاولیا میشناسیم؛ حال آنکه غزلیات ، رباعیات و دیگر اشعار عطار نیشابوری نیز بسیار شیرین و به یاد ماندنی است. عطار نیشابوری یا فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق، در اواخر قرن ششم هجری قمری به دنیا آمد. محل تولد او در روستای کدکن در شهر نیشابور است و به گواهی تاریخ، پدر او عطاری مشهور در دوران خود بود. برای آشنایی بیشتر با زندگینامه عطار نیشابوری، این مطلب را تا انتها با ما دنبال کنید.
همان طور که گفتیم زمان تولد ابراهیم بن اسحاق، به اواخر قرن ششم هجری قمری بازمیگردد. پس از مرگ پدر که به شغل عطاری مشغول بود، وی نیز به همین شغل درآمد و روزگار خود را از این راه سپری میکرد. البته در شواهد و قراین تاریخی، چنین بر میآید که وی علاوه بر عطاری، به طبابت نیز میپرداخت و در این دوران تا حدودی این علم را آموخته بود.
مشخص نیست در چه سالی اما، در اوایل قرن هفتم، احوالات عطار دگرگون شد و از دنیای پیشین خود به دنیای عرفان و معرفت وارد گشت.
او در حال فروش ادویه و گیاهان دارویی بود که درویشی به نزد وی آمده و طلب کمک کرد. عطار درویش را جواب کرده و به او چیزی نداد. درویش رو به عطار کرده و گفت: “تو چطور جان خواهی داد؟” عطار به وی پاسخ داد، چنان که تو خواهی مرد. در همان لحظه درویش یک کاسه چوبی را در زیر سر خود قرار داده و پس از به زبان آوردن کلمه “الله”، جان به جان آفرین تسلیم کرد. تماشای این صحنه، عطار را به شدت دگرگون ساخته و حرفه خویش را رها کرده و به راه سلوک معنوی رفت.
از آن پس در زندگینامه عطار نیشابوری میبینیم که او برای مدت در محضر شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف به کسب علم و معرفت مشغول بوده و در همین دوران توبه بزرگ خود از گذشته را انجام داد. او چند سالی را به ریاضت و کسب معرفت گذرانده و سپس مدتی را از مکه تا ماوراء النهر به سفر سپری نمود. در همین دوران بود که مدتی را با مجدالدین بغدادی به سر برده و از وی نیز کسب علم نمود. گفته میشود که عطار از مجدالدین بغدادی بسیار تاثیر پذیرفته و بارها و بارها در دوران پیری وی و در جلسات مختلف از وی یاد کرده است.
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است
وانیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
-چون دهندت آگهی ای ناصبور چون شدند آن جای گه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد از بیخبر
حکایت ملاقات مولوی با عطار در کودکی و پیش بینی شیخ عطار نیشابوری درباره او که به زودی این کودک آتش در دل سوختگان عالم خواهد زد و شور و غوغایی در بین رهروان طریقت به وجود خواهد آورد… بسیار معروف است. عطار پیر، نسخه ای از مثنوی اسرارنامه اش را به مولانای ده ساله هدیه داد. تاثیرپذیری مولانا از عطار در آثار او مشهود است.
زمانی که عطار به هندوستان سفر کره بود، در شهر پنجاب با یک حکیم ایرانی از شهر ری، به نام پیران رازی آشنا شد که فردی مذهبی و زرتشتی بود. عطار در محضر پیران رازی قرار گرفته و نزد وی طبابت خویش را تکمیل مینمود. تا زمانی که قصد کرد به ایران بازگردد، اما در همین حال با دختری زیبارو روبرو شد که از قضا دختر عالمشاه رازی، عموی پیران رازی بود. نام این دختر عهدجهان بوده و طبیب پیران رازی که عطار را بسیار دوست داشت، بانی این ازدواج گشت. پس از این وصلت؛ عطار به همراه همسر خویش، به ایران و شهر نیشابور بازگشت. همسر عطار، عهدجهان، زنی متدین و اهل ادب بود و شاید بتوان او را یکی از عواملی دانست که در گرایش بیشتر عطار به شعر و شاعری تاثیرگذار گشت.
ز دست رفت مرا بی تو روزگار، دریغ
چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ
دلی که آب وصالش به جوی بود روان
بسوخت زآتش هجر تو زار زار دریغ
چه گویم از غم عهدجهان که تا که جهانست
بنای عهدِ جهان نیست استوار، دریغ
دلت که گلشن تحقیق بود ای عطار
بسوخت همچو دل لاله ز انتظار، دریغ
عطار نیشابوری به روایات مختلف در سال ۶۳۲ یا ۶۱۶ هجری قمری درگذشته است، اما بیشتر تاریخ نویسان مرگ او را به سال ۶۲۷ هجری قمری نسبت میدهند. مرگ او به دست یک سرباز مغول در جریان حمله مغولها به ایران صورت گرفته است. این سرباز مانند سایر سربازان مغول که به قتل عام مردم شهر مشغول بودند، با شمشیر خود بر فرق سر عطار کوبیده و همین ضربه کاری، او را از پای درآورد. در کتاب شیخ بهایی (کشکول) آورده شده است که پس از شکافتن فرق عطار، او که مرگ را در یک قدمی خویش میدید، با خون خویش بر دیوار نوشت:
در کوی تو رسم سرفرازی این است
مستان تو را کمینه بازی این است
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت
شاید که تو را بنده نوازی این است
عطار نیشابوری را در جایی نزدیک به شهر نیشابور به خاک سپرده و آرامگاه وی در همین نقطه قرار دارد. امیرعلیشیر نوایی، وزیر مقرب سلطان حسین بایقرا، کسی بود که فرمان داد تا مقبره ویران شده وی در دوران تیموریان، دوباره بازسازی شده و به شکوه خود بازگردد.
شما چه اطلاعاتی از زندگینامه عطار نیشابوری دارید و تا به حال کدام یک از آثار وی را مطالعه کردهاید؟