هدف گذاری شخصی؛ چطور حتما به اهدافمان برسیم؟
خیلیها احساس میکنند انگار در این جهان سرگردانند. آنها به سختی کار میکنند، اما به نظر نمیرسد به جای خاصی برسند. دلیل مهمی که باعث میشود چنین احساسی داشته باشند، این است که زمان کافی برای تفکر دربارهی آنچه از زندگی میخواهند، نکردهاند و اهداف مشخصی برای خودشان تعیین نکردهاند. آیا هرگز به سفری میروید که مقصدش را ندانید؟ احتمالا نه!
هدف گذاری، فرآیند مهمی برای تفکر دربارهی آیندهی موردنظر و انگیزش شما به منظور تبدیل چشمانداز این آینده به واقعیت است. فرآیند هدف گذاری به شما کمک میکند تا موقعیتی را که در زندگی میخواهید، انتخاب کنید. اگر دقیقا بدانید که قصد دارید به چه چیزی دستیابید، متوجه خواهید شد که تلاشهایتان را کجا متمرکز کنید و به سرعت حواس پرتی هایی را نیز که به راحتی گمراهتان میکنند، شناسایی کنید.
ورزشکاران حرفهای، صاحبان کسبوکارهای بزرگ و همهی آنهایی که در زمینههای گوناگون به موفقیت میرسند، اهداف خود را تعیین میکنند. هدف گذاری، دید بلندمدت و انگیزه کوتاهمدت به شما میدهد. کسب دانش را متمرکز و کمک میکند تا زمان و منابع خود را طوری سازماندهی کنید که بتوانید بیشترین استفاده را از زندگیتان ببرید.
با تعیین اهداف کاملا مشخص، میتوانید میزان دستیابیتان به آنها را اندازه بگیرید و بعد هم به خودتان افتخار کنید و پیشرفت خود را در آنچه پیش از این، بیگاریِ طولانی و بیهودهای به نظر میرسید؛ ببینید. همینطور که توانایی و لیاقتتان را در رسیدن به اهدافی که تعیین کردهاید؛ میبینید، اعتماد به نفس خود را هم بالا میبرید.
به همین خاطر است که فرآیند هدف گذاری را با نگاه به اهداف زندگی آغاز میکنیم. سپس روی چیزهایی کار میکنیم که مثلا ظرف پنج سال آینده میتوانیم انجامشان دهیم، بعد هم سال بعد، ماه بعد، هفتهی بعد و امروز، تا به سمت آنها حرکت کنیم.
اولین گام در تعیین اهداف شخصی این است که ببینید در زندگیتان (یا حداقل در سن مشخصی در آینده) میخواهید به چه چیزهایی دستیابید. هدف گذاری، چشماندازی کلی به شما میدهد که تمامی جنبههای دیگر تصمیم گیری شما را شکل میدهد.
همینطور که این کار را انجام میدهید، باید مطمئن شوید که اهدافی که تعیین کردهاید، همانهایی هستند که واقعا خودتان میخواهید به آنها برسید، نه اهدافی که پدر و مادر و خانواده و یا کارفرمایتان از شما انتظار دارند. (البته اگر ازدواج کردهاید، شاید بهتر باشد آنچه همسرتان میخواهد را هم در نظر بگیرید، با این حال مطمئن شوید که همچنان با خودتان صادق هستید!)
به محض اینکه اهداف زندگیتان را تعیین کردید، برنامهی پنج سالهای از انواع اهداف کوچکتر تعیین کنید که برای رسیدن به طرح کلی زندگیتان، باید آنها را به انجام برسانید. بعد برنامهی یک ساله، شش ماهه و یک ماههای از اهداف کوچک و کوچکتر تعیین کنید که برای دستیابی به اهداف زندگی باید ابتدا به آنها برسید. هر یک از اینها باید براساس برنامهی قبلی طرحریزی شده باشند. بعد هم فهرستی از کارهایی که باید انجام شوند ایجاد کنید تا با انجام آنها به سوی اهداف کلی زندگی حرکت کنید.
در ابتدا شاید اهداف کوچکترتان خواندن کتاب و جمعآوری اطلاعات در جهت دستیابی به اهداف سطح بالاتر باشند. این کار به شما کمک میکند تا با کیفیت و واقعگرایی بیشتری هدف گذاری خود را بهبود ببخشید. در نهایت طرحهایتان را دوباره بررسی کنید و مطمئن شوید که همانطوری هستند که میخواهید زندگی کنید.
توصیه:
اگر احساس میکنید توجه کافی به حیطههای مشخصی از زندگیتان ندارید، مقاله ما با عنوان تعادل زندگی و کار برایتان مفید خواهند بود.
همینکه در مورد اولین مجموعه از اهدافتان تصمیم گرفتید، با بررسی مجدد و بهروزرسانیِ روزانهی فهرست انجام کارها، این فرآیند را در مسیر حفظ کنید.
به صورت دورهای، برنامههای بلندمدتتر را بررسی کنید و طوری اصلاحشان کنید که اولویتهای تغییریافته و تجاربتان را هم بازتاب دهند. (روشی خوب برای انجام این کار، زمانبندی برای بررسیهای مرتب و مدام با استفاده از روزنوشتهای نرمافزاری است(
یک روش مفید برای تقویت اهدافتان، استفاده از اهداف SMART است.
برای مثال، به جای نوشتن «گشتن دور دنیا» به عنوان هدف، بهتر آن است که از این هدف SMART استفاده کنیم: « تا تاریخ ۲۹ اسفند سال ۱۴۰۰ به هر ۵ قاره دنیا مسافرت میکنم»
اهدافتان را با رویکرد مثبتی بیان کنید. «این تکنیک رو درست انجام بده» خیلی بهتر از «این اشتباه احمقانه رو نکن!» است.
اهداف دقیقی تعیین کنید، برای آنها تاریخ، زمان و مقدار مشخص کنید تا بتوانید موفقیت خود را اندازه بگیرید. اگر این کار را انجام دهید، میفهمید دقیقا چه وقت به این هدف دست یافتید و میتوانید از دستیابی به آن احساس رضایت داشته باشید.
وقتی چندین هدف دارید، آنها را اولویت بندی کنید. این کار به شما کمک میکند تا از داشتن اهداف بسیار زیاد، احساس سردرگمی نکرده و توجهتان را به مهمترینها معطوف کنید.
این کار به اهداف شما شکل و ساختار میدهد و آن را در نظر شما ارزشمندتر میکند.
اهداف سطح پایینی را که روی آنها کار میکنید، کوچک و قابل دستیابی نگه دارید. اگر هدفی بیش از اندازه بزرگ باشد، ممکن است اینطور به نظر برسد که پیشرفتی در آن نداشتهاید. اهداف را کوچک و افزایشی تعیین کنید تا فرصت بیشتری برای پاداش گرفتن به خودتان بدهید.
باید اهداف را طوری تعیین کنید که تا جای ممکن روی آنها کنترل داشته باشید. عدم دستیابی به هدفی شخصی به دلایلی خارج از کنترلِ شما، میتواند بسیار دلسردکننده باشد.
در زمینهی کسبوکار، این دلایل میتوانند چیزهایی همچون محیط کار بد یا تاثیرات غیرمنتظرهی سیاستهای دولتی باشند و در زمینهی ورزش، ممکن است داوری ضعیف، آب و هوای نامناسب، آسیبدیدگی یا اصلا بدشانسی باشند.
اگر اهدافتان را بر مبنای عملکرد شخصی تعیین کنید، میتوانید روی دستیابی به آنها کنترل داشته باشید و از رسیدن به آنها احساس رضایت کنید.
بسیار مهم است که اهدافی تعیین کنید که بتوانید به آنها دست یابید. ممکن است اطرافیانتان (مثلا کارمندان، والدین، رسانهها یا جامعه) اهداف غیرواقعبینانهای به شما تحمیل کنند. آنها اغلب بهخاطر عدم اطلاع از خواستهها و آرزوهای شما این کار را میکنند.
در ضمن ممکن است اهدافی تعیین کنید که بیش از حد دشوار باشند، شاید چون از موانع موجود در مسیر اطلاعی ندارید یا نمیدانید که دقیقا به چه مقدار توانایی برای دستیابی به سطح مشخصی از عملکرد نیاز دارید.
وقتی به هدفی دست یافتید، زمانی را به لذت بردن از رضایت انجام آن کار اختصاص دهید. معانیِ موجود در ورای دستیابی به هدف را با تمام وجود جذب کنید و پیشرفتی را که در حرکت به سوی اهداف دیگر داشتهاید، مشاهده کنید.
اگر هدفتان بسیار مهم بوده است، به خودتان پاداش مناسبی بدهید. همهی اینها کمکتان میکند تا اعتماد به نفسی را که شایستهاش هستید، به دست آورید.
باید بهخاطر داشته باشید که عدم موفقیت در رسیدن به اهداف آنقدرها هم اهمیت ندارد، به شرط اینکه از تجربیاتتان درس گرفته باشید.
درسهایی که آموختهاید را در فرآیند هدفگذاری آینده به کار بگیرید. این را هم به خاطر داشته باشید که اهدافتان به مرور زمان تغییر خواهند کرد. آنها را طوری تنظیم کنید که رشد دانش و تجربیاتتان را منعکس کنند و اگر اهدافتان دیگر جذابیتی ندارند، آنها را رها کنید.
سارینا تصمیم گرفته است که برای اهداف سال جدید خود، دربارهی آنچه واقعا میخواهد در زندگی انجام دهد فکر کند.
حالا که سارینا اهداف زندگیاش را فهرست کرده است، هر کدام را به قسمتهای کوچکتر و قابل مدیریتتری تقسیم میکند.
همانطور که در این مثال میبینید، تقسیم اهداف بزرگ به اهداف کوچکتر و قابل مدیریت، دیدن چگونگی دستیابی به این هدف را بسیار آسانتر میکند.