آیا پیش آمده کودکتان در جمعی عصبانی شده باشد و هیچکس نتواند او را آرام کند. آیا در این موقعیت احساس سردرگمی یا شرمندگی میکنید؟ در ادامه، ما به ۶ روش اشاره میکنیم که با اجرای آن میتوانید کنترل پرخاشگری در کودکان خود را در دست بگیرید.
برای کنترل پرخاشگری در کودکان خود، سعی کنید روابط خوبی با آنها برقرار کنید. تحقیقات نشان داده است کودکانی که ارتباط بهتری با والدینشان دارند، کمتر عصبانی میشوند، با حس خوشبختی بیشتری بزرگ شده و مدل رفتاری مسالمتآمیزتری دارند. ممکن است کودک عصبانی شود، اما آموخته است تا به نحوی عصبانیت خود را سرکوب کند. زیرا این عصبانیت مناسب شخصیت او نیست.
والدینی که با کودکشان در ارتباطند، چون به خوبی او را میشناسند، کمتر احتمال دارد شرایطی را به وجود آورند که کودک را تحریک به عصبانیت کند. والدین متعهد میدانند برای کنترل شرایط مختلف نیازی به عصبانیت نیست.
کودک عصبانی که با والدیناش ارتباط قوی ندارد، با نوعی آشفتگی درونی مواجه است. این کودک احساس میکند در اعماق وجودش چیزی مهم را گم کرده و بابت آن عصبانی است (این حس ممکن است حتی تا دوران بزرگسالی هم ادامه پیدا کند). این خلاء میتواند به صورت عصبانیت نسبت به خودش یا والدین آشکار شود. در این شرایط تمام افراد خانواده در معرض خطر عصبانیت قرار میگیرند، زیرا این عصبانیت معمولا به کل خانواده سرایت میکند.
از دوران نوپایی، کودک خود را تشویق کنید تا تشخیص دهد چه زمانی در حال تحریک و عصبانی شدن است. با دقت به حرفهای او گوش دهید. به کودک خود کمک کنید تا بر روی احساسات ناراحت کنندهاش کار کند. وقتی یک شنوندهی مشتاق باشید، به جای حس قضاوت، حس همدلی را در او ایجاد میکنید.
به عنوان مثال یکی از والدین میگوید: «کودک ۸ سالهی من (متیو) برای تماشای برنامهی خاصی از تلویزیون اصرار میکند. من مخالفت میکنم و ناگهان تبدیل به کودکی بسیار عصبانی میشود. او فکر میکند که باید این برنامه را تماشا کند. ولی من معتقدم محتوای برنامه برای او و ساختار خانواده نامناسب است.
مشتاقانه و بدون قضاوت کردن به حرفهای او و علت علاقهاش به این برنامه گوش میدهم. وقتی صحبتهای متیو تمام شد، من نیز نظرات خود را به آرامی و با تسلط بیان میکنم. در عین بیان نقطه نظرات خود، به متیو میفهمانم که متوجه منظورش شدهام، ولی با آن موافق نیستم. من از او سؤالاتی میپرسم تا علل علاقهاش را به چالش بکشم. مثلا: چرا این برنامه تا این حد برای تو مهم است؟ میتوانی فعالیتی را نام ببری که از مشاهدهی این برنامه برایت جذابتر باشد؟ مت میدانی چرا من نمیخواهم تو این برنامه را تماشا کنی؟
اگر فقط حوصلهات سر رفته، من یک ایده دارم… مت کمکم متوجه میشود که این برنامه ارزش این مقدار از شور و حرارت او را ندارد. با ادامهی صحبت رفتهرفته اشکش خشک شده و از قرمزی صورتش کاسته میشود. از پایین آمدن ضربان قلب او اطمینان حاصل میکنم. این مناقشه را با خندیدن به اینکه چگونه یک برنامهی احمقانه او را ناراحت کرد، پایان میدهیم. سپس بیرون میرویم و کمی بازی میکنیم.»
معمولا کودکی که عادت به بدرفتاری دارد، کودکی عصبانی نیز هست. اگر کودک شما همیشه «بد» به نظر میآید، شما راه حلی ندارید و کودک هم قصد عقبنشینی ندارد، بنابراین بررسی عمیقتری در کودک خود انجام دهید تا ببینید چه چیزی از درون او را ناراحت کرده است. در صحبت با والدین این کودکان، دو علت قابل شناسایی است. عامل اول اینکه پدر یا مادر یا هر دوی آنها، بیشتر اوقات عصبانی هستند. در نتیجه کودک نیز این حس عصبانیت را به عنوان بخشی از خود خواهد دید. عامل دوم عصبانیت کودک این است که، او خوشبختی خود را در معرض تهدید میبیند.
بنابراین حل این مشکل کودکان، باید همراه با حل مشکلات کل خانواده باشد. فهرستی از تغییرات اخیر زندگی کودک خود را تهیه کنید. چه چیزی این شخصیت او را ساخته؟ چیزی باعث اشک ریختن او شده؟ چه نیازهایی داشته که به آنها نرسیده؟ کدام اضطراب درونی ریشهی عصبانیت اوست؟ عصبانیت مانند قسمت بیرونی کوه یخ، شناور در آب است و خبر از مشکلات عمیقتری میدهد که در زیر آن نهفتهاند.
در ظاهر شاید آرام به نظر برسد، ولی در زیر این آرامش، احساسات منفی به لاک او فشار میآورند تا او را بشکنند. به منظور ماندن در این لاک دفاعی، کودک در مواجهه با مسائلی که میتواند عصبانیت او را بیرون بکشد، عقبنشینی میکند. به این دلیل ما بر توجه و جستجوی شما در زیر پوستهی کودکتان تأکید داریم. شاید بعضی اوقات مسائل آنگونه که به نظر میرسد، نباشند.
احساس «بد بودن» برای کودک شما، امری ویرانگر است. تا وقتی که این احساس وارونه نشود، رفتار کودک به نحوی است که شایستهی این عنوان باشد. برای از بین بردن این احساس کودکتان، شما باید مداخله کنید. میتوانید به او بگویید: «تو بد نیستی، فقط بچهای. بچهها هم بعضی اوقات کارهای مسخرهای انجام میدهند. ولی بابا به تو کمک میکند تا این کارها را انجام ندهی و به شکل همان آدم فوقالعادهای که میشناسم، بزرگ شوی.» شما با این حرفها به کودک پیام دادهاید که به او اهمیت میدهید و در جستجوی کودک خوبی هستید که در زیر این رفتارهای بد مخفی شده است.
برای کنترل پرخاشگری در کودکان خود،با آنها بخندید و شوخی کنید. شوخی، عصبانیت را خنثی و از گسترش کدورتهای جزئی و بیهوده جلوگیری میکند. به عنوان مثال یکی از والدین تعریف میکند: «بچههای ما عاشق ماکارونی هستند. یک بار هنگام شام ما مسئولیت دو بچهی ۲ و ۵ سالهمان را (که با غذای خود بازی میکردند)، به دو برادر بزرگتر از آنها سپردیم. همان گونه که گهگاه در خانوادههای پُر جمعیت اتفاق میافتد، فرزند ارشد این مسئولیت را به گردن برادر کوچکترش انداخت.
وقتی که ما سر رسیدیم فرزندان کوچکتر ماکارونی را به سمت همدیگر پرت کرده بودند. ما بر سر بچههای بزرگتر فریاد زدیم که چرا به خوبی از کوچکترها سرپرستی نکردند. در این زمان آنها نیز سر همدیگر فریاد میزدند و در ادامه فرزندان کوچکتر نیز شروع به فریاد زدن کردند. سپس همهی ما با دیدن وضعیت بچههای کوچکتر که ماکارونی روی گونه، پیشانی و لای موهایشان ریخته بود، شروع به خندیدن کردیم و دستهجمعی به تمیزکاری پرداختیم. از آن به بعد توجه بیشتری به خرج دادیم تا مطمئن شویم فرزند ارشد مسئولیتهای محول شده را خودش انجام دهد.»
والدین عصبانی معمولا باعث ایجاد عصبانیت در کودکان میشوند. اگر عصبانیت به طرز نامناسبی تجلی پیدا کند، توانایی ما برای فکر کردن عاقلانه را محدود خواهد کرد. به عنوان مثال بچهی ۴ سالهی شما کاری احمقانه انجام میدهد. او بدن سگ را با سس ماکارونی میپوشاند و سگ با جَستوخیز در خانه، فرش و سایر چیزها را کثیف میکند.
در این زمان نباید بیش از حد عصبانیت شوید. هرچه وضعیت بدتر باشد، شما به ذهنی شفافتر برای بهبود آن نیاز دارید. هر موقعیتی متفاوت است، شما باید بتوانید درست فکر کرده و بهترین واکنش را داشته باشید. قرار گرفتن در حالت خشم، ذهن شما را کدر میکند. عصبانی بودن و عمل نسنجیدهی شما میتواند اوضاع را وخیمتر کند.
اگر سگ را تنبیه کنید، باعث فرار او و کثیف شدن اتاقهای بیشتری میشوید. اگر فرزندتان را تنبیه و به اتاقش بفرستید، مجبورید این وضعیت را به تنهایی درست کنید. با گذشت زمان این مسأله برای همه حل میشود، اما مواجههی با آرامش و تا حدی شوخطبعی، عبور از این اتفاق را برای همه راحتتر خواهد کرد. شما میتوانید سگ را سریعا به حمام ببرید و بشویید.
از فرزندتان بخواهید تا برای کمک به شما بیاید (البته با بهترین لحن ممکن). در نهایت فرش و سایر چیزها را با کمک فرزندتان تمیز کنید. کودک شما میآموزد چگونه یک بحران را کنترل کند و برای تمیز کردن کثیفکاری، چقدر کار کردن نیاز است. اوقات تلخی و خشم شما این کثیفکاری بچگانه را حل نکرده و فقط آن را بدتر میکند.
هایدن (مادر پیتر) اینگونه میگوید: «ما این نکته را از فرزندان آموختیم. مدتی بین خودمان و پسر ۱۷ سالهمان (پیتر) فاصلهای را حس کردیم. نمیتوانستیم به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم. دختر ۱۴ سالهیمان میگفت که او در اتاق میماند تا از فریادهای شما در امان باشد.
او میترسد شما عصبانی شوید و بر سرش فریاد بزنید. ما خودمان را به عنوان خانوادهای عصبانی و اهل داد زدن تصور نمیکردیم، ولی پیتر اینگونه برداشت میکرد و به منظور جلوگیری از چالشهای احتمالی خود را عقب میکشید.» این داستان از هایدن به طور واضح نشان میدهد، چگونه خشم میتواند باعث ایجاد فاصله در خانواده شود، مخصوصا در بچهای مانند پیتر که ذاتا فرد راحتطلبی است. از نظر هایدن، ما باید بعضی اوقات در نشان دادن احساسات تجدید نظر کنیم. میتوان یک جلسهی خانوادگی تشکیل داد و پس از بحث در مورد این مشکل، راههایی برای حل آن ارائه کرد.
شما دوست ندارید فرزندتان به دلیل ترس از دیدن حالاتی در شما، احساسات طبیعی خود را سرکوب کند. بزرگسالان باید به طور مسئولانهای خود را کنترل کنند. شما نباید کودک خود را در شرایطی قرار دهید که او در قبال عصبانیت شما، احساس مسئولیت کند.
این اتفاق الگوهای نامناسبی را در کودکتان به وجود میآورد. اگر عصبانیت شما خارج از کنترل بوده و باعث ترساندن کودکتان میشود، به دنبال کمک برای حل مشکل خود باشید. شما باید بیاموزید که احساس عصبانیت چیز اشتباهی نیست (حتی برای بزرگسالان). متأسفانه بسیاری از ما در زمان کودکی فکر میکنیم عصبانیت امری بد، گناهآمیز و ترسناک است. عصبانیت به صورت پیش فرض امر بد یا خوبی نبوده بلکه نوعی واکنش طبیعی است.
در واقع، کاری که ما با عصبانیت انجام میدهیم، میتواند خیلی بد باشد. وجود آرامش در چهرهی ما در هر موقعیتی (خشم، ترس و حتی عشق) معیاری برای نشان دادن بلوغ عاطفی است. کودکان با دیدن شما یاد میگیرند چگونه عصبانیت خود را کنترل کنند. هدف این است که احساسات خود را بشناسیم و با آنها ارتباط برقرار کنیم (بنابراین بچههای ما میفهمند ما یک انسانی واقعی هستیم). در همین حال میتوانیم الگویی برای کودکان خود ارائه دهیم که ما چگونه میخواهیم آنها نیز انسان واقعی باشند.
اگر شما و کودکتان ارتباط سالمی دارید، نیازی نیست نگران باشید که انفجار احساسی شما در موقعیتی نادر به او آسیب بزند. ایرادی ندارد که فرزندتان بفهمد شما آزار دیدهاید یا عصبانی هستید. بعضی اوقات ارتباط صادقانه نیازمند بروز عصبانیت صادقانهای است که کودک شما را نترساند و یا شرمنده نکند.
کودکان باید بیاموزند که اشتباه کردن ایرادی ندارد. شما میتوانید مدلهایی را برای کنترل اشتباهات به کودک خود بیاموزید. مثلا وقتی قهوهی شما میریزد، میتوانید بخندید و بگویید فکر کنم جایزهی آقای خرابکار، امروز برای من است. یا وقتی که لیست خرید را در خانه جا میگذارید، نباید غُر بزنید یا ناسزا بگویید. کودکان میبینند که والدین هم خرابکاری میکنند. اینکه شما نیز گهگاهی اشتباهی میکنید، اجتنابناپذیر است و نمیتوان آدم بینقصی بود. والدین متیو میگویند: «ما متوجه شدیم وقتی متیو کاری را در خانه یا مدرسه بینقص انجام ندهد، عصبانی میشود.
او از عصبانیت ما نسبت به اشتباهاتمان این تأثیر را گرفته است. وقتی ما به خودمان کمتر سخت گرفتیم، او نیز کمکم بهتر شد.» اشتباه کردن راه خوبی برای یادگیری است. میتوانید برنامهای ایجاد کنید تا هر وقت فردی در خانه اشتباهی انجام داد، بگویید «از این اشتباه چه درسی میگیریم؟» عصبانی شدن در مقابل اشتباهات، کار درستی نیست. بنابراین وقتی کودک اشتباهی کرد، مثلا شیر را ریخت یا شلوار خود را خیس کرد، عصبانی نشوید و بگویید از این اتفاق چه درسی میگیریم؟ حتی شاید بعد از آن با همدیگر خندیدید. به جای اینکه پس از اشتباه کودک او را با عصبانیت تنبیه کنید، بخندید و کمک کنید از آن درس بگیرد.
شما میتوانید علاوه بر خواندن این نوشته ویدیوی زیر را نیز ببینید.
هشدار! این مطلب صرفا جنبه آموزشی دارد و برای استفاده از آن لازم است با پزشک یا متخصص مربوطه مشورت کنید
منبع :