از انواع اتانازی، خودکشی به کمک پزشک است. برخی محققان و متخصصان بین اتانازی و خودکشی با کمک پزشک تفاوت قائل شدهاند. در این نوع خودکشی، درواقع پزشک از طریق فراهم آوردن وسایل الزم یا ارائه اطالعات در مورد چگونگی خاتمه زندگی “مثالً افزایش دوز در قرصهای خوابآور در ایجاد مرگ”مرگ بیمارش را تسهیل می نماید.
در نگاه اول چنین به نظر میرسد که خودکشی با همکاری پزشک، نوعی از اتانازی “فعال داوطلبانه”است که عامل انجام آن بیمار و راهنمای آن پزشک است. لیکن با اندکی تأمل درمییابیم که خودکشی با همکاری پزشک را اساساً نمیتوان از مصادیق اتانازی دانست. زیرا “انگیزه مشفقانه” و “ترحم نسبت به بیمار” یکی از مؤلفه های اصلی اتانازی است. و این خود گویای آن است که میبایست فاعل اتانازی غیر از بیمار باشد. عالوه براین در برخی از تعریفات بهطور صریح بر تغایر میان فاعل اتانازی و بیمار تأکید شده است.
دین مبین اسلام قتل را تحریم و منع نموده است و مرتکب آن را مستوجب مجازات دنیوی و اخروی میداند . در خصوص مجازات اخروی قتل، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید.”من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعد له عذابا عظیما”یعنی هرکس مؤمنی را بهعمد بکشد، مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود.خداوند بر او لعن کند و عذابی بسیار شدید مهیا سازد. درروایتی از امام حسین “ع” آمده است “که انسان خونریز “قاتل” به بهشت داخل نمیشود.”
در خصوص مجازات دنیوی قتل ،قرآن کریم میفرماید”یاایها الذین امنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی”. ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردید قصاص دربارهی کشتگان شما بر شما مقرر گردید. بااینوجود با آیه ی 115سوره انعام ،اطلاق آیات دیگر که قتل عمد را به طور مطلق حرام کرده اند تقیید میشود . در این آیه آمده است” لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق” یعنی نکشید نفسی را که خداوند آن را حرام کرده مگر بهحق . مفسرین با توجه به آیه ی 31سوره مائده که میفرماید. 1″من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً”. یعنی هرکس نفسی را بدون قصاص و یا بی آنکه فساد و فتنه ای درروی زمین کند به قتل برساند مثل آن باشد که همه مردم را کشته و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده است .
1.:زنای محصنه یا زنای با اکراه یا با محارم. 2 .کفر بعد ایمان 3 .قتل عمدی مؤمن
با توجه به مجموع آیات و روایات مذکور متوجه میشویم که قتل در اسالم به شدت مورد تحریم قرارگرفته. و عالوه بر مجازات دنیوی دارای مجازات اخروی هست. دین اسلام ارتکاب قتل را آنهم فقط به عنوان یک مجازات “به عنوان مجازات قصاص یا مجازات فساد “اجازه داده است و خارج از آن جوازی برای ارتکاب قتل وجود ندارد . همچنین اسلام خودکشی را تحریم نموده است . با توجه به فلسفه تحریم خودکشی به سادگی میتوان تحریم قتل ترحمآمیز را استنباط نمود. زیرا شخصی تا زمانی که زندگی مطلوبی دارد اقدام به خودکشی نمیکند. و زمانی دست به این کار میزند که می خواهد خود را از مشکلات رها سازد. قتل ترحم آمیز نیز ازلحاظ فلسفه اینگونه است. انسان میخواهد برای رهایی از یک مشکل”درد و رنج جسمی” نفس خویش را از بین ببرد.
درنتیجه اسلامم قتل ترحم آمیز را از هر نوع آنکه باشد نفی میکند و آن را از مصادیق قتل نفس میداند. این دیدگاه در اسالم ازآنجا ناشی میشود که انسان مالک خویش نیست. و زندگی به عنوان موهبتی الهی است که در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است.
امام خمینی “ره(“در این خصوص میفرماید عقل،انسان را بر نفس خود مسلط میداند همچنان که مسلط است بر اموالش . پس برای اوست تصرف به هر نحوی که بخواهد اگر نزد عقل و شرع منعی نشده باشد . بلکه در حال حاضر این امر متعارفی است که اشخاص، خون خود وجسد خود را برای انجام آزمایشات پزشکی برای بعد از مرگ میفروشند. و این حاصل نمیشود الا اینکه عقلا انسان را بر نفس خویش مسلط میدانند اما تسلط انسانها بر نفسشان در حد مشروع،موردپذیرش است. بنابراین انسان حق ندارد خودش را بدون دلیل بکشد یا در مهلکه بیفکند. درحالیکه غرض اهمی وجود ندارد و ایراد نقض بر اعضا و ضرر عظیم بر عقلش وارد کند. لذا هر یک از این امور غیر جایز بوده و چنین سلطهای بر هیچکس ثابت نیست.
1.گروهی که قائل به سقوط حق قصاص و دیه هستند. 2.گروهی که قائل به عدم سقوط حق قصاص و بالتبع دیه هستند. 3.گروهی که قائل به سقوط حق قصاص و سقوط یا عدم سقوط دیه هستند.
فقها بحثی در خصوص اذن به دیگری بهمنظور قتل صاحب اذن مطرح نکردهاند. لیکن مطالب نزدیکی به شرح اینکه مقتول،قاتل را اکراه به قتل مقتول بنماید. بدین مضمون که اگر مرا نکشی تو را خواهم کشت مطرح ساختهاند. که در این قسمت و بر اساس تقسیم بندی های سهئ گانه ی فوق الذکر به آنها خواهیم پرداخت.
فقهایی که قائل به سقوط حق قصاص و دیه هستند به شرح ذیل در این خصوص اظهارنظر کردهاند
محقق حلی در کتاب “شرایع االسالم” در باب اکراه در قتل بیان میکند1″لو قال اقتلنی او القتلنک، لم یسع القتل ، الن االذن الیرفع الحرمه. ولو باشر لم یجب القصاص النه “کان ممیزا”اسقط حقه باالذن، فال یسلط الوارث “. بدین معنی که اگر شخصی به دیگری بگوید مرا بکش یا تو را خواهم کشت قتل شخص اکراه کننده جایز نیست. برای اینکه این اذن،حرمت قتل عمدی را برطرف نمینماید. و مقتول”درصورتیکه ممیز بوده است” حق خویش را بهواسطه اذن در قتل خود ساقط نموده است،بنابراین وراث مسلط بر قصاص یا دیه نخواهند شد.
شهید ثانی در کتاب”مسالک االفهام الی تنقیح شرایع االسالم ” در این خصوص پسازاینکه دو نظر موافق و مخالف سقوط قصاص و دیه را مطرح مینماید. با پذیرش نظری که قائل به سقوط قصاص و دیه باشد بیان میدارد”اذ قال1اقتلنی و الا قتلک،فهو اذن منه القتل و الکراه،حیث تجتمع شرایطه. و قد تقدم ان االکراه الیجری فی النفس فال یجوز له قتله بذالک النه اسقط حقه باالذن فال یتسلط الوارث علیه.النه انما یستحق بما ینتقل الیه عن المورث و المورث الحق له هنا باالذن و الن االذن “هنا”شبهه دارئه.والثانی الثبوت… والشهر االول”چنانچه کسی بگوید مرا بکش وگرنه تو را میکشم این هم اذن در قتل است و هم اکراه بر قتل؛اگر جامع شرایط اکراه باشد .
1نظر و وجه اول؛عدم قصاص. این همان وجهی است که مصنف بدان قطع و یقین دارد توجه او این است که آن شخص حق خود را با دادن اذن ساقط کرده است و دیگر وارث بر آن تسلط ندارد. چراکه وارث مستحق چیزی است که از مورث به او برسد و مورث در اینجا بهواسطه اذنی که داده است دیگر حقی ندارد. توجیه دیگر اینکه اذن در اینجا،شبهه مانع قصاص است. وجه و نظر دوم قصاص است…و مشهور نظر اول است. عالمه حلی در کتاب ” ارشاد “در این خصوص بیان میدارد؛” لوقال1اقتلنی وال قتلک سقط القصاص و الدیه، دون االثم”. اگر کسی به دیگری بگوید مرا بکش وگرنه تو را خواهم کشت،قصاص و دیه ساقط میشود اگرچه گناه این عمل از بین نمی رود. همانطور که در بیان فقهای فوق مالحظه میگردد، حق قصاص بهواسطه اذن و اکراه شخص اذن دهنده ساقط میگردد.
این گروه در بیان دلیل سقوط حق قصاص مطرح میکننداولا مقتول با اکراه قاتل، اذن در قتل خود داده است و چون اذن قتل از جانب مقتول بوده حق قصاص ساقط گردیده است.ثانیاً اذن،ایجاد شبهه نموده است که این شبهه مانع از اجرای قصاص میگردد.زیرا”الحدود تدرء بالشبهات”و در مورد قصاص نیز این قاعده اعمال میگردد. نکتهی دیگری که میبایست به آن توجه نمود این است که محقق حلی و شهید ثانی صرفاً در خصوص سقوط حق قصاص بحث نمودهاند و در رابطه بااینکه آیا با سقوط حق قصاص دیه بر ذمه قاتل باقی خواهد ماند یا خیر مطالبی را مطرح نکردهاند لیکن عالمه حلی صراحتاً حکم این موضوع را بیان داشته و اذن مقتول را موجب سقوط حق قصاص و دیه دانسته است.معذلک اگر سقوط قصاص و دیه را توأمان بپذیریم حرمت این عمل ساقط نمیگردد.
شهید ثانی در تبیین نظر این گروه در کتاب”مسالک االفهام الی تنقیح شرایع االسالم”در ذیل ایضاح نظر گروهی که قائل به سقوط حق قصاص و دیه هستند بیان میدارد “الثبوت “القصاص”النه القتل الیباح باالذن، ظم یسقط الحق به،کما لو قال اقتل زیدا واال قتلتک و اشبه اذن المراه فی الزنا و مطاوعتها فانه الیسقط الحد. و یمنع من کون الحق یجب للمورث اوالً النه ال یثبت اال بعد الموت،فیجب للورثه ابتدائا”
قصاص ثابت میگردد به خاطر اینکه قتل با اذن مباح و مجاز نمیگردد، پس حق قصاص ساقط نمیشود همانطور که شخصی دستور بدهد زید را بکش وگرنه تو را خواهم کشت و نیز مانند آن است که زنی اذن در زنا دهد. و شخصی به آن تن دردهد که در این صورت حد ساقط نمیشود. اما اینکه گفته شد باید اول حقی برای مورث ثابت شود تا سپس به ورثه انتقال پیدا کند،ممنوع است. بدین دلیل که قصاص به وجود نمیآید مگر پس از فوت مورث. لذا این حق ابتدائا برای ورثه به وجود میآید. آیت الله تبریزی نیز در این خصوص بیان داشته است1″قصاص،عوض و بدل از نفس نیست بلکه حق عقوبتی است که شارع برای ولی دم مقتول قرار داده است و ساقط نمیشود مگر بهوسیله عفو کسی که بر قصاص والیت دارد،البته بعد از فعلیت یافتن حق قصاص.”
1اوالً قتل با اذن و اجازه انسان مباح نمیشود و مقتول پیش از مرگ حق اعطاء اذن و اجازه قتل خویش را ندارد،ثانیاً قصاص عقوبت است و فراتر از آن است که بدل از نفس باشد. بهعبارتدیگر قصاص به موجب قتل ایجاد میگردد و عقوبت است و ارتباطی با افراد ندارد که بتوانند پیش از مرگ آن را عفو بنمایند. ثالثاً قصاص پس از قتل فعلیت پیدا میکند و پیش از قتل موضوعیتی نداشته است تا در خصوص آن بتوان تصمیمگیری نمود. .
کلمات کلیدی : اتانازی – مفهوم – انوع
منبع : قانون مجازات اسلامی