فروغ فرخزاد متولد ۸ دی ۱۳۱۳ تهران، شاعر بزرگ و تاثیرگذار معاصر با شعر گناه به شهرت رسید. شعرهای فروغ شامل مجموعه اسیر، عصیان، تولدی دیگر و … بر شاعران پس از خود بخصوص شاعران زن تاثیر زیادی گذاشته و به زبان های مختلف ترجمه شده است. مرگ فروغ در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف رانندگی اتفاق افتاد.
فروغ فرخزاد شاعری به شدت تاثیرگذار و متفاوت است که راه تازه ای برای شعر زنان پس از خود گشود. او که به تمامی خودش بود و تمام خواسته ها و معصومیت های انسانی اش را در شعرش صادقانه بروز میداد تنها سی و دوسال زیست اما شعرهایش جاودان ماند. برای آشنایی بیشتر با زندگینامه فروغ فرخزاد و فراز و نشیبهای زندگی شاعرانه اش با ما همراه باشید.
فروغ الزمان فرخزاد در هشتم دی ماه سال ۱۳۱۳ در محله امیریه تهران به دنیا آمد. او فرزند چهارم خانواده بود و مادری کاشانی و پدری تفرشی داشت. فروغ در میان کتابخانه شخصی پدرش رشد کرد. پدرش سرهنگ ارتش بود و شخصیت سختگیری داشت. شاید همین سختگیریها، شخصیت فروغ را بیش از پیش حساس بار آورده بود و در ازدواج تقریبا زودهنگام او بی تاثیر نبود. طبع شیدا و عصیانگرش او را از نوجوانی به سرودن واداشت تا جایی که اولین مجموعه شعرش با عنوان «اسیر» زمانی که کمتر از هجده سال داشت منتشر میشود و سر و صدای زیادی به پا میکند.
او در عمر کوتاهش پنج مجموعه شعر منتشر کرده که به گواه شاعران و شعردوستان، دو مجموعهی آخر او بسیار متفاوت و عمیق است. نام مجموعه شعرهای فروغ را میتوان خلاصه ای از زندگینامه او دانست: اسیر و دیوار دو مجموعه اول او که زندگی محدود نوجوانی او را بیان میکنند، عصیان که سرکشیهای عمیق یک انسان معاصر را روایت میکند، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد تمثیلی از تحول و پختگی این شاعر بزرگ هستند. شعرهای فروغ فرخزاد به زبان های مختلف از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی، ترکی و عربی ترجمه شده است.
«دختری با موهای آشفته، با دستهایی که به جوهر خودنویس آغشته بود با کاغذی تاشده که شاید هزار بار آن را میان انگشتانش فشرده بود؛ وارد اتاق هیئت تحریریهٔ مجلهٔ روشنفکر شد و با تردید و دودلی، در حالیکه از شدت شرم کاملاً سرخ شده بود و میلرزید کاغذش را روی میز گذاشت. این دختر فروغ فرخزاد بود که ۱۲ سال پیش از فوت، اولین شعرش را به مجلهٔ روشنفکر سپرد و همان هفته بود که صدهاهزار نفر با خواندن شعر بیپروای او با نام شاعری آشنا شدند که چندی بعد به اوج شهرت رسید و آثارش هواخواهان بسیاری یافت.»
نقاشی، تئاتر و سینما، هنرهای دیگری هستند که فروغ به آنها علاقهمند بود و در این زمینهها فعالیت میکرد.
فروغ فرخزاد به آلمان، ایتالیا و انگلستان مسافرت کرد و با فرهنگ اروپا آشنا شد. در طی این مسافرتها او زبان آلمانی، فرانسه و ایتالیایی را آموخت و سپس به ترجمه نیز رو آورد. یک ترجمه از سیاحتنامهٔ هنری میلر در یونان، به نام «ستون سنگی ماروسی» که هرگز چاپ نشد و یک ترجمه از نمایشنامهٔ «ژان مقدس» اثر برنارد شاو دربارهٔ زندگی ژاندارک که قرار بود به روی صحنه برود و فروغ عهدهدار نقش ژاندارک باشد، اما مرگ به او این فرصت را نداد.
همچنین فیلم مستند «خانه سیاه است» که فروغ کارگردانی کرده است و تصویری عمیق و انسانی از زندگی روزمره جذامیان یک آسایشگاه در تبریز و امیدها و سرزندگیهای این قشر طردشدۀ جامعه ارائه میدهد؛ جایزهٔ بهترین فیلم مستند سال ۱۳۴۲ را (جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن) در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن خود کرده است.
فروغ در بازدید از این آسایشگاه، فرزندی از یک جذامی را با نام حسین منصوری به فرزندخواندگی می پذیرد و با خود می برد.
حسین منصوری همیشه از فروغ به نیکی یاد میکند و از تاثیر روحی بسیاری که از فروغ دریافت کرده سخن میگوید.
فروغ سرانجام در ۲۴ بهمن سال ۱۳۴۵ هنگام رانندگی در جاده دروس – قلهک، به قصد جلوگیری از برخورد و تصادف با اتومبیل مهدکودکی که جلوی او قرار گرفته بود، از جاده منحرف شد و جان باخت. روز چهارشنبه ۲۶ بهمن او را در گورستان ظهیرالدوله در حالی که برف می بارید به خاک سپردند. گویا او خود این تصویر را پیشگویی کرده بود که در شعری از مجموعۀ آخرش «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» اینگونه نوشته بود: «شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان/ که زیر بارش یکریز برف مدفون شد/ و سال دیگر، وقتی بهار/ با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود/ و در تنش فوران میکنند فوارههای سبز ساقههای سبکبار/ شکوفه خواهد داد ای یار، ای یگانه ترین یار»
بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و شاعران مثل صادق چوبک، جلال آل احمد، مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی و بسیاری از علاقهمندان به فروغ در مراسم تدفین او شرکت کردند. به تازگی خانۀ پدری فروغ فرخزاد ثبت ملی شده است. این خانه در محلۀ امیریه، کوچه خادم آزاد واقع شده است. امیریه محلهای قدیمی در جنوب شهر تهران است که از ابتدای خیابان ولی عصر (عج) حد فاصل میدان راهآهن تا خیابان امام خمینی را در بر میگیرد.
فروغ فرخزاد در در ۱۶ سالگی به پسرخالهٔ مادرش «پرویز شاپور» علاقهمند شده و در سال ۱۳۳۰ با او ازدواج می کند. پرویز شاپور طنزپرداز و پدر کاریکلماتور (کاریکاتورکلمه) ایران است. این ازدواج کمتر از چهارسال دوام آورد و در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار (۲۹ خراد ۱۳۳۱–۲۵ تیر ۱۳۹۷) بود. فروغ میان زندگی خانوادگی و شعر راه دوم را انتخاب میکند و در شعرش مینویسد: «یار من، شعر و دلدار من، شعرمیروم تا بهدست آرم او را…»
پرویز شاپور پس از جدایی به فروغ اجازه ملاقات با پسرش کامیار را نمی داد!
کامیار شاپور پسر فروغ که بعدها در بریتانیا در رشته نقاشی تحصیل کرد نیز شعر میسرود و دو کتاب شعر از او چاپ شده است. او نقاشی و مجسمه سازی میکرد و ساز هم میزد. همچنین کامیار نامه های عاشقانۀ فروغ به پدرش را که پیش از ازدواج با او نوشته شده به همراه نامه های او در زمان ازدواج و پس از جدایی، به همراه عمران صلاحی در کتابی به نام «اولین تپشهای عاشقانهٔ قلبم» منتشر کرد.
کامیار شاپور تیرماه سال ۹۷ در ۶۶ سالگی زندگی را وداع گفت و به دیدار مادرش شتافت.
کامیار شاپور
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب میکند؛ او در این مسیر با «ابراهیم گلستان» آشنا میشود. آشنایی فروغ با ابراهیم گلستان؛ نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، باعث تغییر دیدگاههای اجتماعی و سیاسی فروغ و در نتیجه تحول فکری و ادبی اش شد. نامه های منتشر شدهٔ فروغ برای ابراهیم گلستان نشانگر وجود رابطه عاشقانه بین این دو است. این دو چهار سال پس از آشنایی یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم مستند «خانه سیاه است» را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز میسازند.
ابراهیم گلستان در مصاحبهای با سعید کمالی دهقان از روزنامه گاردین در بهمن سال ۱۳۹۵ – پنجاه سال پس از درگذشت فروغ – گفت که رابطه او با فروغ دو طرفه بودهاست. او دربارهٔ اینکه آیا فروغ تبدیل شده بود به یک عضو خانواده، گفت: «خانواده چیست؟ اصلاً خانواده معنی ندارد. او تبدیل شده بود به یک عضو شخصیت من.» پوران فرخزاد خواهر بزرگ فروغ نیز در این رابطه گفته است: «فروغ با همۀ قلبش عاشق گلستان شده بود و برای فروغ گویی جز گلستان هیچ چیز وجود نداشت. این عشق فروغ را از سرگردانیها نجات داده بود.»
از چپ به راست: فریدون مشیری ، فروغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، محمد قاضی، لعبت والا، سیمین بهبهانی، خواهر نادر نادرپور
همه هستی من آیۀ تاریکیست
که تو را در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو هماغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید: صبح بخیر
زندگی شاید آن لحظۀ مسدودیست
که نگاه من در نینی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازۀ یک تنهاییست
دل من
که به اندازۀ یک عشقست
به بهانه های سادۀ خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچۀ خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
آه …
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلۀ متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حُزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن، که به من می گوید
دستهایت را دوست میدارم
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد می دانم میدانم میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخنهایم برگ گل کوکب می چسبانم
کوچه ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر
به تبسمهای معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را
باد با خود برد
کوچه ای هست که قلب من آن را
از محله های کودکیم دزدیده ست
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که از مهمانی یک آینه بر میگردد
و بدینسان است
که کسی میمیرد
و کسی میماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
شاعران بزرگ همدوره با فروغ در سوگ او شعرهایی سروده اند. مرثیۀ «به جستجوی تو بر درگاه کوه می گریم» از احمد شاملو و شعر «بزرگ بود و از اهالی امروز بود» از سهراب سپهری از این دست است. ناصر صفاریان در سال ۱۳۸۱ سه فیلم مستند با نامهای جام جان، اوج موج و سرد سبز دربارهٔ فروغ فرخزاد ساخت که در آن با افراد زیادی همچون کاوه گلستان، بهرام بیضایی، فریدون مشیری، امیرمسعود فرخزاد (برادر فروغ)، مادر فروغ و کسان دیگری گفتگو شدهاست. همچنین در این فیلم عکسهای منتشر نشده بسیاری از فروغ به نمایش گذاشته شدهاست.
شاعر زن مشهور سوری «غادة السمان» گفته که «معتقد است از فروغ در اشعارش الهام گرفتهاست». همچنین بیشتر شاعران زن ایرانی پس از فروغ همچون گراناز موسوی و لیلا کردبچه تحت تاثیر فروغ بوده اند.
در سال ۲۰۱۱ میلادی، یک گروه زیر زمینی موسیقی به نام Old Friends، دو ترانۀ «من تو باشم تو» و «پرنده مردنی است» را بر روی اشعار فروغ فرخزاد اجرا کردهاند. در سال ۲۰۱۳ آربی موسسیان، خوانندهٔ گروه Old Friends، آهنگی به نام «نهایت شب» برای یکی از اشعار فروغ فرخزاد اجرا کردهاست. معین خواننده نیز شعر «ای شب از رویای تو رنگین شده» فروغ را خوانده است. نیکی کریمی بازیگر، تعدادی از اشعار فرخزاد را دکلمه کرده است. کتاب «فروغ فرخزاد؛ زندگینامه ادبی همراه با نامههای چاپ نشده» نام کتابی است اثر فرزانه میلانی است که در کانادا به چاپ رسیده است. در این کتاب نامه های فروغ به ابراهیم گلستان نیز گنجانده شده است.
شما از میان اشعار دیوان فروغ فرخزاد، کدام شعر یا اشعار را بیشتر میپسندید؟ چقدر این شخصیت ادبی را تاثیرگذار میدانید؟
منبع : 1