راهنمایی برای برنامه ریزی مسیر شغلی؛ چگونه در مسیری درست قرار بگیریم؟
ده، بیست، سی یا چهل سال آینده را در نظر بگیرید که در حال مرور گذشتهتان هستید. آیا از تصمیماتی که نگرفتهاید، پشیمان خواهید بود؟ شاید سؤال امروز شما این باشد: «آیا باید شغل خوب و درآمد عالیام را رها کنم و کسبوکار خودم را راهاندازی کنم که با ریسک همراه است؟ آیا این تصمیم ارزش خطر کردن دارد؟»
یک راه ارزیابی خطر این است که مثلا بگویید: «چهل سال بعد وقتی به این زمان فکر میکنم، آیا از ماندنم پیشمان خواهم بود یا از رفتنم؟» نکتهای که باید بهخاطر داشته باشید این است که اگر هماکنون فرد موفق و ارزشمندی در سازمان خود هستید، اگر هم کارتان را ترک کنید، همیشه راه بازگشت خواهید داشت، چه از سوی سازمان خودتان و چه از سوی رقبای آن.
اما از یک نکته نباید غافل ماند. با بالا رفتن سن، تحمل خطر کم میشود و ریسکگریز میشوید و به زندگی راحت و بیدغدغهای که برای خود ساختهاید، عادت میکنید و با وجود همسر و فرزند و مخارج خانوادهای که دارید، ریسکگریزتر هم میشوید. اگر پنجاه سال دارید، نسبت به یک جوان بیست و دو ساله محتاطتر عمل میکنید. اما باید به حالا فکر کنید. حالا که تردید دارید و این دوراهی در ذهن شما ایجاد شده است، زمان تصمیمگیری است، چراکه پنج سال دیگر، ریسکگریزتر از حالا خواهید بود.
ممکن است شرکتی که میخواهید به آن ملحق شوید از کار بیکار شود و شما تا چند ماه وابسته به حساب پسانداز خود شوید، اما از آنجا که پیش از ترک شغل اولتان، فرد موفقی بودهاید، به دنبال کار میگردید و باز هم در یک شرکت موفق، شغل پردرآمدی پیدا میکنید. اگر این فرصتها وجود دارند و شما فرد موفقی هستید، این چارچوب سادهای برای ارزیابی آینده و خطرات احتمالی تصمیم شماست.
پیروزی آدمهای موفق، تصادفی نیست! آدمهای موفق استراتژیها و تاکتیکهایی دارند که آدمهای معمولی از آن بیبهرهاند. یکی از کسانی که بیشتر این استراتژیها را به من یاد داد، بِن کاسنوچا (Ben Casnocha) است. بِن یکی از پیچیدهترین متفکران امروزی در حوزهی مشاغل است. او کارآفرین، نویسنده و دستیار اصلی یکی از رؤسای بزرگ درهی سیلیکون یعنی رید هافمَن (مؤسس شرکت لینکدین) بوده است.
«بیست سال آینده بابت کارهایی که انجام ندادهای بیشتر افسوس میخوری تا کارهایی که انجام دادهای.»
و در ادامه میگوید: وقتی با افراد مسن صحبت میکنید و میخواهید از گذشتهشان برای شما بگویند، اغلب آنها در جواب، جملاتشان را با «چه میشد اگر؟» و «ای کاش» شروع میکنند. وقتی تردید دارید، بله بگویید، زیرا بهتر است تلاش خودتان را بکنید و به تردیدهایتان پایان دهید تا اینکه هرگز تلاش نکنید و همیشه در این تردید باقی بمانید که چه میشد اگر انجامش میدادم.
فرانس یوهانسون نویسندهی کتاب «لحظهی تلنگر: تصاحب فرصتها در یک دنیای غیر قابلپیشبینی» میگوید: «موفقیت تصادفی است. بسیار تصادفیتر از آنچه که ما مایل به باور آن هستیم. کارهای خاصی هستند که افراد و سازمانها میتوانند انجام دهند تا این تصادفی بودن را تسخیر کنند و از آن به نفع خودشان بهره ببرند.
استراتژی، برنامهریزی و تحلیل دقیق دیگر نمیتواند ضامن عملکرد قوی ما باشد. محیطهای کسبوکار امروزی بسیار تصادفی و پیچیده شدهاند، اما وقتی به عملکرد افراد و سازمانهای موفق دقیقتر بنگرید، یک موضوع مشترک میان آنها پیدا میکنید. یک نقطهی عطف اتفاق میافتد، مثلا یک مشتری مهم، قراردادی میبندد، یک رقیب جدید تعریف دیگری از بازار ارائه میکند، یک ایدهی غیرممکن، ممکن میشود و این افراد و سازمانهای موفق، از این خوشاقبالی برای تغییر سرنوشتشان حداکثر استفاده را میکنند.
هر یک از این افراد، یک «لحظهی تلنگر» را تجربه کردهاند، شانسی که کاملا غیرمنتظره بوده است. آنها به شیوههایی از شانسشان بهره بردهاند که به طرز چشمگیری برای استراتژیهای سازمان آنها و مسیر زندگیشان مفید بوده است و آن را تغییر داده است.
«سریعترین راه برای تبدیل شدن به فردی که آرزویش را دارید این است: با افرادی معاشرت کنید که هماکنون به جایی که آرزوی شماست، رسیدهاند.»
«یکی از راههای خلاقانه اندیشیدن این است که چیزهای عادی را به چالش بکشید و دربارهشان فکر کنید، چیزهایی را که کاملا مسلم و بدیهی فرض میکنید. مثلا از خودتان بپرسید چرا این میز چهار پایه دارد و زیربنای ساخت آن همیشه یکسان است؟ درست مانند کودک کنجکاوی که دائم سؤال میکند. سعی کنید با افرادی معاشرت داشته باشید که این طرز فکر را دارند تا غریزه و انگیزهی تغییر را در خودتان پیدا کنید» .
یک راه خوب در جهت برنامه ریزی مسیر شغلی، نوشتن رزومهای تاثیرگذار است. فرقی نمیکند برای چه کاری درخواست مینویسید، سعی کنید رزومهی شما فقط فهرستی از حقایق کسلکننده نباشد. این امر بهویژه هنگام تغییر مسیر شغلی اهمیت دارد. رزومهی شما باید خلاصهای از مهمترین تجربههای شما باشد. به این فکر کنید که تجربههای شما تا به امروز، چگونه در شغل جدیدتان به شما کمک خواهد کرد؟
از خودتان بپرسید: «۱۰ ثانیه پس از خواندن رزومهی من، چه چیزی را از من بهخاطر خواهند آورد؟ من را چگونه توصیف خواهند کرد؟»
اگر صرفا، فهرست سوابق تحصیلی و کاری خود را نوشته باشید، برای کسی اهمیت ندارد. اینها کمترین مواردی هستند که روی آنها تأکید خواهد شد. به مواردی در رزومه اشاره کنید که خواننده را به ادامهی خواندن ترغیب کند. شاید بسیاری از چیزهایی که شما عادی فرض میکنید، برای دیگران جذاب باشد. از نوآوریها و خلاقیتهایتان بگویید. از مسؤلیتهایتان در شغل پیشین بگویید. موفقیتهایتان بگویید. از یک کار شگفتانگیز! در غیر اینصورت، رزومهی شما مثل همهی رزومههای دیگر میشود و این چیزی نیست که شما میخواهید.
وقتی با دوستان و شاگردانم کار میکنم و رزومههای آنها را بررسی میکنم، متوجه میشوم که پنجاه تا شصت درصد کلمات زائد هستند و نیازی به آوردنشان در رزومه نیست. بهخاطر درج همین جملات زائد، این افراد موفق نمیشوند رزومههای تأثیرگذاری بنویسند. سعی کنید چیزهای اضافی را حذف کنید و خلاصهای از بهترینها را بنویسید.
منبع: