مواد لازم برای موفقیت در مصاحبه شغلی
اگر میخواهید بدانید چطور میتوان مصاحبههای شغلی را فیتیلهپیچ کرد، حتما 15 دقیقه وقت بگذارید و این مقاله را بخوانید تا از یک جویندهی کار معمولی به شکارچی کار تبدیل شوید. کجا نوشته شده که ترس از مصاحبهی شغلیِ فردا صبح باید باعث شود کارمندی سر سفره شام یک دستش را زیر چانه اش بزند و در حالی که به سوراخ نمکدان خیره شده، با آن یکی دست آنقدر فَرق سرش را بخاراند تا هم غذا از دهن بیفتد و هم شورههای سرش کفِ سفره بریزد؟
جداً، کجا چنین چیزی مقدر شده؟ مسلما شرکت کردن در آزمون شغلی هیجان خودش را دارد، اما در نهایت همه چیز به اینجا ختم میشود که: آیا تویی که توانایی به عهده گرفتن مسئولیتی را در خود حس میکنی، بلدی چطور خودت را جلوی کارفرمای احتمالیات خوب جلوه بدهی؟ تنها در شرایطی میتوانید از این جهت به خودتان مطمئن باشید که عرضهاش را داشته باشید به طرف مقابلتان القا کنید شما از هر جهت برای این شغل مناسب هستید. برای باز کردن این قفل به 2 کلید احتیاج دارید:
به عنوان اولین کار بروید و راجع به آن شرکت و موقعیت شغلی مورد نظر اندکی تحقیق کنید تا مصاحبهکننده موقع حرف زدن با شما به صورت تلویحی متوجه شود که واقعا از این شرکت و این شغل خوشتان میآید. اینکه فقط سر وقت و شیک و پیک بروید و خشک و خالی سوالات را جواب بدهید که کافی نیست. یکی از چیزهایی که برای مصاحبهکنندهها مهم است میزان علاقهای است که شما برای موقعیت کاری آنها از خود نشان میدهید. اگر بتوانید حالیشان کنید که مقداری از وقت شخصیتان را برای جمع کردن اطلاعات راجع به کسبوکار آنها کنار گذاشتهاید، خیلی از سؤالات ناگفته را پیش پیش جواب دادهاید.
از طرف دیگر، اگر خوب خودتان را آماده کنید دلشورهی کمتری در جلسهی مصاحبه خواهید داشت. اگر بخواهم با مثال برایتان جا بیندازم میگویم که آمادهسازی برای مصاحبه عین همان آتشی است که نصفه شب در وسط جنگل درست میکنید تا خوراک خرس و کفتار و خرخاکی خونآشام نشوید. هر چقدر آمادهتر و با برنامهتر به سر جلسه بیایید انگار هیزم بیشتری در آن آتش ریختهاید که شما را از شر این سه پَلشت محفوظ میدارد. با آمادهسازی بهتر، دایره امنی برای خود بسازید تا بتوانید راحتتر به سوالات پاسخ بدهید.
دنیای ناقصی که در آن زندگی میکنیم، تعداد زیادی «مصاحبهکننده» دارد که در کارشان خبرهاند و کار شما را هم راحت میکنند و البته تعداد زیادتری هم «مصاحبهکُشنده» دارد که اگر دست من بود میفرستادمشان قبل از عوارضی قُم، نزدیک صندوق صدقهها تا با اسپند دود کردن برای مسافران اتوبوسهای عبوری ارتزاق کنند. اما جدای از شوخی، مردم را که نمیتوان تغییر داد. پس چه کار باید کرد تا هدف یک مصاحبه محقق شود؟
هدف از یک مصاحبهی مفید و موثر این است که شرح مختصر و جامعی از تمامی حقایق مرتبط با کاندیدای یک شغل مطرح و ثبت شود. اما اگر بدانید که چه تعداد از این مصاحبهکنندهها اصلا دل به کار نمیدهند و فقط وقتی یادشان میافتد چه چیزهایی را در مصاحبه نپرسیدهاند که دارند تصمیم میگیرند به کدامیک از گزینهها زنگ بزنند که بیاید و کارش را از شنبه شروع کند (تازه اگر همان موقع هم دوزاریشان بیفتد).
منظور اینکه مصاحبهکنندهها همیشه سؤالات درستی را که منجر به استخراج اطلاعات مفید از شما شود نمیپرسند. اینجاست که شما باید جربزه و مسئولیتپذیری نشان دهید و کاری کنید تا اطلاعات بهدردبخور وارد پروفایلتان بشود. به این ترتیب، در حالی که سؤالات را طرف مقابل میپرسد، اما این شما هستید که افسار جلسه را در دست دارید و سمت و سو گرفتن آن را تعیین میکنید. راههای زیادی برای انجام این کار وجود دارد.
در حالی که اکثر کاندیداهای شغلی میدانند که آمادهسازی برای مصاحبه از نان شب هم واجبتر است، اما خیلیهایشان رفیق نیمهراه هستند. لابد میپرسید چطور؟ بعضیها پیش خودشان حدس میزنند که مصاحبهکننده قرار است فردا چه سوالاتی بپرسد، بعد هم مینشینند و به اصطلاح جواب «کنسرو» میکنند. اینطوری که نمیشود «مصاحبه را مال خود کرد». آمادهسازی درست و حسابی این است که از مطالبی که جنابعالی میخواهید در مصاحبه راجع به آنها صحبت کنید، لیستی تهیه کنید که این لیست شامل تمام آیتمهای لازم برای قانع کردن مصاحبهکننده جهت انتخاب شما به عنوان گزینهی نهایی باشد.
این لیست اصلا چیز پیچیدهای نیست. عین همان کاغذپارهای است که برای خرید کردن از بازار میوه و ترهبار با خودتان میبرید و از قبل رویش اقلام موردنیازتان را نوشتهاید؛ هر کدامش را هم که خریدید خط می زنید! این کاغذ پاره را نوشتهاید و در جیب خود گذاشتهاید تا سه ساعت با دهان باز هاج و واج جلوی همهی غرفهها نایستید عین فانوس دریایی سر بچرخانید تا ببینید چه چیزی ممکن است به کارتان بیاید.
از این چیزها در مصاحبههای شغلی زیاد اتفاق میافتد که به خاطر اضطراب اولین چیزی که به ذهنتان میرسد را بلغور کنید. این لیست، همان گارد ریل کنار جاده است که شما را از افتادن در هچل نجات میدهد. هر موقع که به خاکی زدید میتوانید از روی لیستتان تقلب کنید و دوباره به جادهی اصلی برگردید. اصلا میتوانید کاغذ مورد نظر را حین مصاحبه بگذارید جلوی دستتان روی میز و هر جایش را که عنوان کردید خط بزنید، خیلی راحت!
رانندهی تانکر آب شرکت آب و فاضلاب قلعه حسنخان، انجام عملیات دیوار مرگ شهربازی با موتورسیکلت، رانندهی مینیبوس فیات خط ورزشگاه آزادی-ترمینال خاوران، رانندهی ماشین تخلیهی زبالهی شهرداری منطقه 14 تهران، رانندهی نیسان شرکت قالیشویی شربتعلی و عمو رجب.
فروشنده سیگار و تنباکو در دکان زیرپلهای واقع در 15 متری سوم افسریه، در اختیار داشتن بوفهی دانشگاه علمی کاربردی علامه قطب راوندی به مدت یک ترم، فروش بوگیر آویز و واکس داشبورد در کارواش نیناشناش، فروش خربزه به صورت سیار در پشت نیسان، فروش گوسفند زنده با قصاب در محل، فروش انواع حیوانات خانگی در کیلومتر 16 جاده قدیم کرج.
همکاری با تیم برگزاری مراسم جشنوارهی فیلم فجر، همکاری با تیم رفع سد معبر شهرداری تهران و جمعآوری دستفروشان غیرمجاز، حضور در تیم سیاهی لشکر موزیک ویدئوی «انرژی هستهای» عمو تتل، همکاری با گروه موسیقی مجالس، عضو لیدرهای تماشاچیان تیم فوتبال جوانان شهرداری قدس.
مثالها را بگذارید کنار، مهم این بود که لُب مطلب را بگیرید. این لیست چکیدهای از رزومهی شماست. راستی، اگر مصاحبهکننده لیست شما را ببیند هم ایرادی ندارد، چه بسا که از جدیت شما آگاهتر هم میشود. در واقع کار آنها را هم آسانتر کردهاید. فقط اطمینان حاصل کنید که آیتمهای داخل لیست به ترتیب اولویت نوشته شده باشند تا به همان ترتیب بخوانید و بیایید پایین. در مورد آمادهسازی فقط این نکته باقی میماند که به دیدن وبسایت شرکت اکتفا نکنید و از هر منبع دیگری که میتوانید (حتی آرشیو اخبار) چیزهایی راجع به تاریخچه، فرهنگ حاکم و یا وضعیت کنونی آن را مطالعه کنید.
گفتیم که باید دست تان را از جیبتان در بیاورید و خودتان هم برای انتقال بهترین اطلاعات مایه بگذارید، هر چند که فقط جواب سؤالات را میدهید. اما همین نحوهی جواب دادن شماست که تعیین میکند چقدر «مالکیت» دارید. هدفتان این است که هر چقدر از آیتمهای لیستتان را که میتوانید به گوش مصاحبهکننده برسانید. اینجاست که مغزتان باید سریع پردازش کند. سوالات متفاوتی که از شما پرسیده میشود، این اختیار را به شما میدهد تا به صحبتهای خود جهت بدهید. در اینجا چند مثال از سوالهای مصاحبه و نحوهی پاسخگویی به آنها را برایتان شرح میدهیم.
سوال مستقیم که تکلیفش مشخص است. یک سوال مشخص از شما میپرسند و شما هم باید جواب مشخصی به آن بدهید. مثلا طرف میپرسد: «چقدر در زمینهی فروش تجربه دارید؟» خیلی راحت از روی لیستتان پاسخ طرف را بدهید. یادتان باشد علاوه بر تجربیات، چند تا از لحظات موفقیتآمیزتان را هم ذکر کنید.
بعضی از مصاحبهکنندهها میپرسند «راجع به خودت و تجربیاتت بگو». مطمئنا قصدشان این نیست که خاطرات دوران دبیرستانتان را برایشان تعریف کنید؛ آنها میخواهند بیشتر با مهارتهای کاری شما آشنا شوند. باز هم از لیست استفاده کنید. اگر مصاحبهکننده بخواهد اطلاعات بیشتری راجع به پیشزمینهی شخصی شما بداند خودش مستقیما سوال خواهد کرد. سوال کلی دیگر رایج این است که «کدامیک از تجربههای کاری قبلیات را بیشتر دوست داشتی؟» سریع به لیست رجوع کنید (لیستی که به صورت اولویتبندی شده ردیف شده است). کلید پاسخگویی به این جور سوالها این است که راجع به آن دسته از تجربیات و مهارتهایتان صحبت کنید که مرتبط به شغل مورد مصاحبه باشد، نه هر چیز قاراشمیشی که به ذهنتان میرسد.
اینها همان سوالهایی هستند که بارها و بارها در مصاحبههای قبلی شنیدهاید و میدانید که این دفعه هم پرسیده میشوند. مثالش شبیه این است: «در 5 سال آینده خودت را در کجا میبینی؟». حتی این جور سؤالات را هم به کمک لیست میتوانید جواب دهید. برای سوالات کلاسیک یا کلیشهای یا هر چیز دیگری که اسمش را میگذارید، باید خجالت را کنار گذاشته و قبلش بروید با یکی از دوستانتان، نحوهی پاسخ دادن را تمرین کنید. دلیل این تمرین آن است که بفهمید چقدر از آن چیزی که میخواهید منتقل کنید را دوستتان دریافت میکند.
یکی از محبوبترین سوالات کلاسیک برای من این است: «چرا باید شما را استخدام کنیم؟» به جای اینکه به مصاحبهکننده بگویید چرا این شغل را میخواهید (که قسمت کمی از علت استخدام شما را به ایشان توضیح میدهد)، چیزهای بیشتری را از روی لیستتان بخوانید، مثلا برای این سوال: ۱. پکیج مهارتهایتان ۲. اطلاعاتتان راجع به شرکت، صنعت، مراحل کاری، چالشهای پیش رو، مشتریان و غیره 3. مدیریتپذیری (یعنی یک بچهی دردسرساز نیستید که دائم نیاز به کنترل داشته باشد) ۴. ارزشی که دارید و سودی که آنها از سرمایهگذاری روی شما خواهند برد (چیزی بیشتر از حقوقی که آنها به شما میدهند برایشان ارزش خواهید داشت) ۵. تمایل شما به انجام دادن وظایفی فراتر از شرح وظایف شغلی (یعنی سخت کار میکنید و خدمات مجزایی ارائه میکنید)
این یکی از چیزهایی است که اغلب متقاضیان شغلی یادشان میرود در طی مصاحبه انجامش بدهند: مطمئن شوید همانقدر که آنها قرار است از شما خوششان بیاید، شما هم قرار است از آنها خوشتان بیاید. این یعنی چه؟ یعنی در حین پروسهی کاریابی این را به خاطر داشته باشید که باید شما هم سوالات خوبی بپرسید، گوشها و چشمهایتان را خوب باز کنید، قبلش راجع به شرکت تحقیق کنید (از کارمندان خود آن شرکت سوال کنید، مقالات اینترنتی را بخوانید و غیره) تا جیک و پوک آنجا به دستتان بیاید.
فقط باید اشتیاق خود را در حین جمع کردن این اطلاعات حفظ کنید. چون بعضی مواقع در حین جمعآوری اطلاعات شاید به مطالبی دست پیدا کنید که توی پَرتان بخورد، اما اینجور جاها باید سبک سنگین کنید تا ببینید آیا این شرکت راست کار شما هست یا نه. یادتان باشد که هنوز کسی برگهی پیشنهاد همکاری را روی سربرگ شرکت برایتان چاپ نکرده تا بخواهید آن را بردارید و باهاش موشک درست کنید؛ گاماس گاماس! بگذارید اول پیشنهادشان را بدهند بعد اگر دیدید که در کُل این کار راضیتان نمیکند آن وقت طاقچه بالا بگذارید.
هنوز هم مدیران شرکتها برای نامههای تشکرِ متقاضیان، سر و دست میشکنند و یقهی لباس پاره میکنند و اشک شوق میریزند. با فرستادن این نامه در واقع دارید به آنها میگویید: «خیلی ممنون از وقتی که برای من اختصاص دادید و اینکه من خیلی به این شغل علاقه دارم.» فقط اگر ایمیل میفرستید زیاد جوگیر نشوید که بروید از این اسمایلیهای قلبی و ماچ و بوس برایشان بفرستید.
ایمیل زدن با مضمون تقدیر و تشکر و به منظور کسب اطلاعات از روند طی شدن کارها هیچ ضرری برایتان نخواهد داشت، اما اگر میخواهید سودی هم برایتان داشته باشد و قند را در دل مدیر نیروی انسانی آن شرکت آب کنید، شاید بهتر باشد این چند حرکت خلاقانه را هم به آن اضافه کنید:
یک مقالهی جالب برایش بفرستید: یعنی یک چیزی که سر صحبتش را در جلسهی مصاحبه باز کرده بودید و یا به موضوع فعالیت شرکت مربوط میشود.
از طریق شبکههای اجتماعی نافتان را به هم گره بزنید، حالا یا LinkedIn یا Facebook یا حتی Telegram. اینطوری حتی اگر بعد از آن مصاحبه هم شغلی دَشت نکردید، اما هنوز در رادار طرف به طور چشمکزن قیت قیت میکنید و ممکن است در زمان دیگری به شما پیشنهاد همکاری بدهند؛ شبکههای اجتماعی را که فقط برای وقت تلف کردن نساختهاند!
هدف از این کار این است که سِری بعد که به ملاقات مدیر آن شرکت میروید به جز جملهی «تصمیمتان چه شد؟» چیزهای دیگری هم برای گفتگو داشته باشید. البته اگر برای پیگیری بخواهید چند تا ایمیل بزنید و دور از جان کَنهبازی در بیاورید، این کارتان جالب نیست مگر اینکه از لحاظ وقت حسابی در مضیقه باشید که خب آن هم ریسکی است.
امیدوارم که خواندن این مقاله باعث شود ایدههای خوب و مثبتی در ذهنتان شکل بگیرد و در مواجهه با مصاحبههای شغلیِ بعدیتان خیلی روغنکاریشدهتر از قبل حرفهایتان را بزنید و بهترین پیشنهاد همکاری ممکن را بگیرید.
منبع :