در روند طبیعی رشد، کودک تمایل دارد قدم به دنیای ناشناختهها بگذارد. همانطور که نوزاد دلبسته میآموزد از آغوش مادرش فاصله بگیرد، کودک دوست دارد چیزهای جدید را تجربه کند. در این مقاله۱۲ راه افزایش اعتماد به نفس در کودکان را بیان می کنیم.
در طول بازی به کودکتان توجه کنید. اگر جسمتان با کودک باشد ولی ذهنتان جای دیگری، کودکتان متوجه میشود، حس میکند ارزشی برایتان ندارد و نتیجه میگیرد مهم نیست.
در آغاز برایم دشوار بود که از بازی با فرزندم لذت ببرم زیرا سرم شلوغ بود و کارهای «مهمتری» داشتم. اما به تدریج فهمیدم این زمان ویژه چقدر برای هر دوی ما مفید است. من نیاز داشتم مدتی از آن کارهای «مهم» فاصله بگیرم و روی این کوچولوی بسیار باارزش تمرکز کنم. بازی کردن حتی برایم درمانگر بود زیرا بدون اینکه متوجه باشم به من یاد داد چگونه به آرامش برسم. بازی کردن مرا با تواناییها و خلقوخوی فرزندم آشنا کرد. ما در حین بازی، خود را همسطح کودکمان میکنیم و میتوانیم دنیا را از زاویهی دید او ببینیم.
برای برخی بزرگسالان رها کردن کارهای روزمرهی زندگی سخت است و شاید فکر کنند بازی با کودکشان اتلاف وقت است. کاری که به نظر شما بیاهمیت است، در نظر کودکتان بسیار مهم و باارزش است. هرچه برای گذران وقت با کودکتان مشتاقتر باشید، او وقتی بزرگتر شد علاقهی بیشتری برای بودن در کنار شما خواهد داشت و شما میتوانید او را در در بازیها یا کارهای خود شریک کنید. بهتر است این طور به قضیه نگاه کنید: شما دارید مهمترین کار دنیا را انجام میدهید؛ بزرگ کردن و پرورش یک انسان.
نام یعنی منظور من «تو» هستی! به کار بردن نام فرزندتان همراه با تماس چشمی و نوازش این پیام را به او میدهد: «تو برایم آدم ویژهای هستی!» آغاز ارتباط با به کار بردن نامِ فرد، درهای بسته را باز میکند، مرزها را از بین میبرد و حتی سرزنشها را ملایمتر جلوه میدهد.
والدین معمولا در موقعیتهای خاص با روش خاصی فرزندشان را صدا میکنند. مثلا در حالت عادی فقط نام او را به کار میبرند: «آفرین کسری! چه نقاشی قشنگی!» اما اگر کودک کار اشتباهی کرده باشد، شاید جور دیگری او را صدا کنند: «آقا کسری، این چه کاری بود کردی؟!» اینگونه کودکان با شنیدن نامشان میدانند چه وقتهایی پدر یا مادر از دست آنها دلخور است.
کودکان با اعتماد به نفس بیشتر، اطرافیانشان را بیشتر با نام یا عنوان آنها صدا میزنند زیرا اعتماد به نفس در کودکان باعث میشود روابطشان با دیگران مستقیمتر باشد. وقتی کودکتان میگوید «سلام بابا!»، تأثیر بیشتری روی شما میگذارد تا یک «سلام» خالی. دانشآموزی که میتواند معلمش را به اسم صدا کند، راحتتر با او ارتباط برقرار میکند.
برای ایجاد اعتماد به نفس در کودکان استعداد و علاقهمندی او را بشناسید و دستکم یک مورد را تقویت کنید. اگر کودکتان عاشق فوتبال است اما علاقهای به درس ندارد، به او نشان دهید که از فوتبال بازی کردن او لذت میبرید و همزمان او را تشویق به درس خواندن کنید. با تقویت فوتبال که برداشتی است که او از خودش دارد، اعتماد به نفس او تقویت میشود و به تدریج در درسهایش پیشرفت میکند. یک استعدادِ ویژهی فرزندتان را بشناسید و آن را تقویت کنید، خواهید دید استعدادهای دیگر او هم شکوفا میشوند.
کمک به کودکتان برای کسب مهارت و تقویت استعدادش بخشی از تربیت کردن است. اگر استعدادی در کودکتان میبینید که خودش متوجه آن نشده، او را آگاه و تشویق کنید. بین اصرار کردن و حمایت کردن تعادل برقرار کنید؛ هر دو برای کودک لازم است. اگر کودکتان را برای تقویت استعدادش تشویق نکنید یک عامل مهم را برای ایجاد اعتماد به نفس از دست میدهید. اگر از کودکتان در برابر انتظارات نابهجا محافظت نکنید، او نسبت به تواناییهایش دچار تردید میشود.
ممکن است فرزندتان در فوتبال خیلی خوب باشد اما به هر حال جز ۱۱ نفر اصلی نباشد. به او نشان بدهید که او را به خاطر خودش دوست دارید نه به خاطر اینکه خوب فوتبال بازی میکند یا خوب پیانو میزند. این را با تماس چشمی، نوازش و توجه کردن به او فارغ از اینکه نتیجهی بازی یا امتحان چه بوده است، نشان بدهید. او باید بداند که عشق شما به او، به اینکه از بازی یا امتحانش راضی باشید یا نه، بستگی ندارد. تنها چیزی که او باید در آن بهتر شود این است که «خودش» باشد.
کارنامهی درخشان، کاپها و مدالهای ورزشی یا تقدیرنامهها را نگه دارید و آنها را به نمایش بگذارید. موفقیتها را ثبت کنید. مهم نیست اگر کودکتان ورزشکار نیست یا ساز نمیزند؛ پایان پیشدبستانی یک موفقیت است، شرکت در اردوهای مدرسه یک فعالیت ارزشمند است، روزنامه دیواری، کاردستی و… از این موقعیتها عکس بگیرید و آنها را به نمایش بگذارید. در گذر سالیان کودکتان پیوسته با مجموعهای از موفقیتهایش روبهرو میشود که به او حس ارزشمند بودن میدهند.
برخی اعتقاد دارند فرزندان باید با همه جور بچهای سروکار داشته باشند و خودشان دست به انتخاب بزنند. این شاید توصیهی خوبی به نظر برسد ولی این طور نیست. این کار مانند این است که کشتی را بدون رادار و ناخدا به دریا بفرستید و رسیدنش به مقصد را به شانس واگذار کنید؛ فرزندتان باارزشتر از آن است که به شانس واگذارش کنید.
ارزش کودک و برداشتش از خود تحت تأثیر اطرافیان اوست؛ کسانی مانند اعضای فامیل، مربی، معلم و دوستان. وظیفهی پدر و مادر است که کسانی را که باعث تقویت شخصیت کودک میشوند حفظ و دیگرانی را که موجب تضعیف آن میشوند، غربال کنند.
اجازه دهید فرزندتان دوستانش را خودش انتخاب کند، سپس آنها را زیر نظر بگیرید و بررسی کنید که آیا کودکتان احساس خوبی دارد و بچهها با هم کنار میآیند؟ گاهی برای فرزندتان بهتر است با فردی قویتر از خودش باشد تا او را بالا بکشد، اما برخی قویترها همیشه همراهشان را پایینتر ار خود نگه میدارند. اگر به برخی اتفاقات در روابط میان فرزندتان و دوستانش مشکوک هستید، بهتر است دخالت کنید. همسر من وقتی متوجه برخی تماسهای تلفنی غیرعادی فرزندمان شد، به یکی از آنها گوش داد و فهمید پسرمان توسط یکی از هممدرسهایهایش تهدید به باجخواهی شده است. پس از دخالت ما، پسر وحشتزدهی ۷سالهی ما خیالش آسوده شد.
دوستانِ فرزندتان را به خانهتان دعوت کنید. این کار ریختوپاش و زحمت دارد اما باعث میشود با دوستان فرزندتان آشنا شوید و بتوانید آنها را از نظر شخصیت، رفتار و سطح اجتماعی ارزیابی کنید.
در روند طبیعی رشد، کودک تمایل دارد قدم به دنیای ناشناختهها بگذارد. همانطور که نوزاد دلبسته میآموزد از آغوش مادرش فاصله بگیرد، کودک دوست دارد چیزهای جدید را تجربه کند. و طبیعی است که هر از گاهی از جنگل ناشناختهها به محیط امن و آسودهای که میشناسد (خانه و خانواده) بازگردد. پس مهم است که که کودک یک پایگاه اتصال محکم داشته باشد.
خجالتی بودن به این معنی نیست که کودک برداشت مثبتی از خود ندارد بلکه او برای پیشروی مطابق با زمانبندی درونی خودش و کنار آمدن با موقعیتها و روابط جدید به اعتماد به نفس بیشتری نیاز دارد. در چنین موقعیتی معمولا پدر و مادرها با این پرسش مواجهاند که چه اندازه وابستگی به محیط امن خانه لازم است. زمانی معین مثلا یک سال را در نظر بگیرید. اگر فرزندتان هیچ تمایلی برای تجربهی موقعیتهای نو نداشت، احتمالا مشکلی وجود دارد. اگر کمکم و با احتیاط بیرون رفتن را آغاز و موقعیتهای نو را امتحان کرد، فرزندتان شخصیتی حساس دارد که در برقراری و ایجاد روابط اجتماعی محتاط است و احتمالا به جای دوستان و روابط سطحی فراوان، دوستان و روابطی اندک اما عمیق و پرمعنی خواهد داشت.
هومنِ ۷ساله در پاسخ به این پرسش من که چرا به مطب من آمده، گفت: «من آسم دارم.» هومن آسم داشت اما مشکلات جسمی او در مقابل مسائل احساسی ناچیز بود. چند پُف از اسپری آسم کافیست تا راحت نفس بکشد، اما برچسبِ «آسمی» از روی او پاک نشدهاست. در مورد کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن علاوه بر خود بیماری، واکنش خانوادهی کودک به بیماری هم مسئله است. هر کودکی به دنبال هویتی برای خود است و وقتی آن را پیدا کرد برایش مثل یک برند خواهد بود. برچسب «آسمی» برند هومن شده بود.
همهی زندگی او حول این بیماری میچرخید و اعضای خانواده به جای توجه به خود هومن روی بیماری او تمرکز کرده بودند، خواهر و برادر او از اینکه به خاطر او نمیتوانستند خیلی کارها را انجام بدهند دلخور بودند. بیماری هومن به بیماری کل خانواده تبدیل شده بود. گرفتن این برچسب از هومن، اعتماد به نفس را از او میگرفت! زیرا این برچسب به بخشی از هویت او تبدیل شده بود. پس قرار شد من آسم او را درمان کنم، خانواده از وجود او لذت ببرد و همه با هم روی جایگزین کردن برچسبی سالمتر به جای «آسمی» کار کنیم.
هشدار! این مطلب صرفا جنبه آموزشی دارد و برای استفاده از آن لازم است با پزشک یا متخصص مربوطه مشورت کنید.
منبع: