چگونه برای خودمان اهداف شغلی بلندپروازانه اما واقعی تعریف کنیم؟ پیشرفت شغلی بهمعنای هدفگذاری و حرکت مداوم بهسوی اهداف است. اهداف شغلی، برنامههای عینی مشخصی هستند که نشان میدهند نهایتا بهدنبال رسیدن به چه نقطه و جایگاه کاری هستید. تعریف اهداف شغلی، گامی دشوار در راه رسیدن به موفقیت است؛ زیرا فقط خودتان بازیگران این بازی نیستید و افراد دیگری مانند کارفرما و سایر ذینفعان موجود در محیط کار نیز نقشهایی برعهده دارند.
وقتی اهداف کاری شما و رئیستان با هم شباهت و همخوانی دارد، کار بسیار سادهتر خواهد شد. پس اگر صاحب شغلی هستید یا در آینده سرکاری رفتید، واضح و شفاف مسیر پیش رویتان را ترسیم کنید و نگویید: «برای من فرقی نمیکنه!» یا «هر کاری باشه انجام میدم» و … . یادتان باشد، اهداف شغلی برای هر فرد منحصرا مشخص و تعیین میشود و نمیتوان قوانین و احکام کلی برای آن صادر کرد. پس بهدنبال نسخههای از قبل پیچیده شده نباشید. استفاده از مسیرهای قبلی بدون درنظرگرفتن خواستهی شخصی، شما را به جایی نمیرساند و نمیتواند ظرفیتهایتان را به شکل تمام و کمال نمایان کند. همراه ما باشید، در این مقاله به شما میگوییم چگونه اهداف شغلی خود را بهصورت هوشمندانه و شخصیسازیشده تعیین کنید.
برای تعیین اهداف به این سبک، بهتر است به نکات زیر توجه کنید:
روی اهداف کوتاهمدت خود کار کنید و سپس علایق بلندمدتتان را شناسایی کنید. منظور از اهداف کوتاهمدت، اهدافی است که ۱ تا ۳ سال برای تکمیل و تحقق، زمان نیاز دارند. اهداف بلندمدت ۳ تا ۵ سال زمان میبرند. وقتی اهداف کوتاهمدت محقق شدند، بهراحتی میتوانید برای رسیدن به اهداف بلندمدت مسیر را ادامه بدهید.
۲. مشخص و ویژه عمل کنید، اما از زیادهروی بپرهیزید
برای موفقیت باید اهداف شغلیتان را دقیق و مشخص تعریف کنید، اما زیادهروی در این کار باعث میشود که اهدافتان دستنیافتنی بشوند. برای مثال بهجای اینکه بگویید: «من مدیرعامل بعدی شرکت اپل میشوم که محصولی یک هزار میلیارد دلاری تولید میکند»، بگویید: «من مدیرعامل شرکتی موفق خواهم شد».
باید فعالیتهایی که منجر به رسیدن به اهدافتان میشود را مشخص کنید. اگر نتوانید اقدامات لازم را تعیین کنید، باید اهدافتان را به بخشها و قسمتهای جزئیتر تفکیک کنید.
رشد و ارتقای شغلی شما فقط باعث پیشرفت انفرادی نمیشود، بلکه به رشد رئیس و کارفرما نیز کمک میکند. اما اگر اهداف شما و رئیستان با هم تفاوت زیادی دارد؛ یعنی شغلی که در آن فعالیت دارید، چندان مناسب شما نیست.
بعد از تعیین چارچوب اولیهی روش اسمارت، میتوانید سایر ابعاد شغلیتان را بررسی کنید. برای مثال به کمک این چارچوب میتوانید بهبود عملکرد، جستجوی شغلی جدید یا انتقال تمرکز بر حرفهای جدید را مورد نظر قرار بدهید. در قسمت بعدی به استفاده از روش اسمارت در تعیین انواع اهداف کوتاهمدت پرداخته شده است:
هدفگذاری بخشی از فرمول بزرگتر موفقیت است. شاید بدانید که چه میخواهید، اما مهمتر این است که بدانید چه مهارتهایی دارید، چه کمبودهایی دارید و نقاط ضعف و قوتتان چیست؟
یکی از بهترین روشها برای تعیین این موارد، استفاده از برنامهی توسعه فردی است. این برنامه در قالب مجموعهای برای ارزیابی شماست و به راحتی میتوان آن را در سطح اینترنت پیدا کرد. این ارزیابیها به تعیین اهداف واقعبینانهی شما کمک میکنند و باعث میشوند تا دید بهتری نسبت به مجموعهی مهارتها و استعدادهای منحصربهفرد خود پیدا کنید. پس به کمک این برنامه میتوانید اهداف شغلیتان را تغییر بدهید یا برنامههای زمانیتان را با توجه به آنچه یاد میگیرید، کمی دستکاری کنید.
صحبت از خودارزیابی و هدفگذاری در کلام ساده است، اما در عمل، اوضاع فرق میکند. شاید برای تعیین درست این موارد نیاز به الگوهایی الهامبخش داشته باشید:
۱. اگر ندانم که شغل مورد علاقهام چیست، باید چه کنم؟
اگر مردد هستید، با خودتان صادق باشید. بگذارید رئیستان بداند که چه میخواهید و به دنبال چه هستید؟ تمایل خود در به کارگیری تواناییهایتان در راستای فعالیتهای شرکت ابراز کنید. برای ابراز این علاقه لازم است تا حرف خود را با مثالهایی ویژه مشخص کنید.
دروغگفتن به کارفرمای احتمالیتان نهایتا موجب وقوع فاجعه خواهد شد. برای نمونه اگر در مصاحبهی کاری، دروغ بگویید، پرسشهایی در ادامه مطرح میشود که دروغتان را برملا کند و شما را در حد یک احمق تنزل میدهد. اگر فکر میکنید که اهداف کاری شما برای همکاری بلندمدت با شرکتی مناسب نیست، صادق باشید. احتمالا نقاط مشترکی نیز وجود دارد که تنها با حرفزدن دربارهی اهداف کاری واقعی، رئیس قادر به شناخت آنها خواهد بود و وظیفهی شماست که با روشن صحبتکردن از هرگونه فاصله در انتظارات کم کنید.
صادقانه حرفزدن و بیان اهداف و ارتباطات مورد نظر شما و شرکت باعث میشود که کارفرما احساس کند، وقت و تفکر زیادی پشت درخواست کاری شما وجود دارد. نباید صرفا چیزهایی را بگویید که کارفرما تمایل به شنیدن دارد.
اهداف شما باید چالشبرانگیز باشند، اما در چارچوب اسمارت همه چیز عاقلانه تعریف میشود. اگر اهدافی داشته باشید که فاصلهی زیادی با مهارت و توانتان دارند، سادهلوحی بیش نخواهید بود. البته حواستان باشد که سادهبودن بیش از حد اهداف نیز نشانهی کمبود انگیزه است. کارفرمایان همواره به دنبال نیروهایی هستند که خود را به خوبی ثابت میکنند و مایل به رویارویی با چالشها هستند.
بهتر است که هدفی تعریفشده و مشخص داشته باشید و بر آن تمرکز کنید. (بدیهی است که ایرادی در داشتن اهداف دیگر در سایر ابعاد زندگی وجود ندارد). وقتی هدفی مشخص دارید، نشان میدهید که تمرکزتان بالا است و این مهارت در شما وجود دارد و میتوانید به آنچه در ذهن دارید، دست پیدا کنید.
از سوی دیگر، ممکن است اهداف چندگانهای داشته باشید. یعنی اهداف کوتاهمدتی دارید که در راستای رسیدن به اهداف بلندمدت هستند. حتی ممکن است اهداف کوچک متعددی داشته باشید که نهایتا به شکلگیری یک هدف واحد میانجامند. برای مثال اگر میخواهید وکیل بشوید، ممکن است ابتدا مشاور حقوقی بشوید و همزمان در دانشگاه به تحصیل حقوق بپردازید یا اگر میخواهید مدیر مدرسه شوید، ممکن است اول شروع به فعالیت در نقش معلم کلاس کنید تا سیاستهای آموزشی دستتان بیاید. در هر دو مورد این مشاغل موقتی و تحصیلات اضافه کمک میکنند تا به هدف نهاییتان برسید.
برای هدفگذاری باید وقت و زمانی ویژه اختصاص بدهید. اما اگر چیزهایی را از قبل بدانید، سریعتر و موفقتر خواهید بود. یادتان باشد که:
با آگاهی از شیوه هدفگذاری میتوانید انتخابهای آگاهانهای در مسیر شغلیتان داشته باشید. اگر در مسیر شاهد تغییراتی بودید خیلی ساده برای ایجاد تطابق میتوانید برنامهتان را هماهنگ کنید یا شما هم تغییراتی ایجاد کنید. اما مهم این است که طرحی کلی برای موفقیت خود در نظر داشته باشید.
منبع: