۷ نکته برای یافتن شغلی که برای آن ساخته شدهاید
بسیاری از ما تمایل نداریم اعتراف کنیم از کارمان راضی نیستیم. مسلما همهی ما شغلی را که برایش ساخته شدهایم، نداریم، اما اجباری هم نیست بقیه وقت و عمر باارزش خود را برای انجام کاری که مناسب ما نیست، هدر دهیم.
اصلا چرا باید به تغییر شغل فکر کنید؟ آیا در روزهای کاری، سخت از خواب بیدار میشوید؟ فقط به عشق آخر هفته و تعطیلی کار میکنید؟ آیا فقط به خاطر پول کار میکنید؟ در محل کار تظاهر میکنید آدم دیگری هستید؟ آیا خارج از محیط کار، تمایلی به صحبت کردن از کار ندارید؟ ما نمیگوییم اگر قربانی هر یک از این نشانهها هستید، همین امروز کارتان را ترک کنید، اما به دنبال شغلی باشید که شما را خوشحالتر کند. در مقالهی زیر با ۷ نکته برای یافتن شغلی که برای آن ساخته شدهاید، آشنا میشوید.
شما شغلتان را فقط «پیدا نمیکنید»، بلکه برای یافتن آن «میجنگید». این درس و دیگر درسها را از افرادی بیاموزید که برخی از آنها، در اواخر عمر به آرزوهای خود دست یافتند.
احتمال دارد روز آزمون استخدامی یا حین درد دلهای خودمانی در پی از کار بیکار شدن، کسی دربارهی فوت و فن «کار پیدا کردن» با شما صحبت کرده باشد. این یکی از موضوعاتی است که اغلب افراد دربارهی آن نظرپراکنی میکنند. اما دِیو ایسِی، بنیانگذار استوری کورپس (SrotyCorps)- بنگاه جمعآوری داستان زندگی مردم- با این موضوع مخالف است، به ویژه با فعل «پیدا کردن کار»
دِیو ایسِی میگوید: «پیدا کردن کار، امری بدون اراده و اختیار نیست. وقتی فردی کاری را پیدا میکند که برای آن ساخته شده است، این به آن معنا است که فداکاریها و تصمیمگیریهای سختی را پشت سر گذاشته است».
به عبارت دیگر، مسئله فقط «پیدا کردن» کار نیست، شما باید برای پیدا کردن کار بجنگید و این جنگیدن ارزشش را دارد. ایسِی؛ برندهی جایزهی تِد ۲۰۱۵ میگوید: «کسانی که برای پیدا کردن کار جنگیدهاند، نسبت به آن شور و شوق خاصی دارند. اینها کسانی هستند که برای بیدار شدن از خواب و سر کار رفتن، اشتیاق و هیجان دارند».
ایسِی پس از گذشت بیش از یک دهه گوش دادن به مصاحبههای استوری کورپس دریافت که مردم، اغلب، داستان پیدا کردن کارشان را با دیگران به اشتراک میگذارند و حالا ایسِی، تعداد زیادی از این داستانهای شگفتانگیز را در یک کتاب جدید به نام «مشاغل: هدف و اشتیاق کار (Callings: The Purpose and Passion of Work) جمعآوری کرده است. او در این مقاله، ۷ نکتهی کلیدی را دربارهی نبرد سخت انسانها برای یافتن کاری که دوست دارند، به اشتراک میگذارد.
در این نمودار وِن، سه قسمت مذکور عبارتند از (۱) انجام کاری که بلد هستید، (۲) احساس اینکه از کار شما قدردانی میشود و (۳) این باور که کار شما سبب بهتر شدن زندگی دیگران میشود. ایسِی میگوید: «وقتی این سه ویژگی در شما باشد، درست مانند این است که بارقهای پیدا شده باشد.» هدف ایسِی این نیست که بگوید فرد باید جراح باشد تا با نجات جان انسانها، احساس کند صاحب شغل باارزشی است.
به پیشخدمت یک رستوران کوچک فکر کنید که آنقدر گرم با مشتریان صحبت میکند که آنها احساس دوست داشته شدن میکنند. نظر شما دربارهی فصل مشترک یا همان ناحیهی همپوشان در این سه ویژگی چیست؟ به گفتهی ایسِی: «گاهی باید چشم و گوشتان را به روی پرحرفی دوستان، والدین و جامعه که کار درست و غلط را به شما دیکته میکنند، ببندید و به صدای درون خودتان گوش بدهید که میدانید حقیقت است».
شاید صدای درون شما، یک تجربهی متمایز و به احتمال زیاد دردناک را به یادتان بیاورد. ایسِی به مصاحبه با یک معلم ۲۴ ساله به نام آیودیجی اوگانی در کتاب مشاغل اشاره میکند. ایسِی میگوید: «او تا زمانی که پدرش به قتل رسید، با رویای پزشک شدن درس میخواند، اما بعد تشخیص داد معلمی شغلی است که واقعا برای آن ساخته شده است. به گفتهی خودش، هر بار که قدم به کلاس میگذارد، حضور پدرش را با خود حس میکند.» سرتاسر کتاب، داستان افرادی است که سختترین تجربیات زندگیشان را به راهی جدید بدل میکنند.
به گفتهی ایسِی: «داشتن تجربهای که وجود شما را بلرزاند و شما را به یاد فناپذیری انسان بیندازد، میتواند تبدیل به واقعهی روشنگری در زندگیتان شود. بسیاری از اوقات، این تجربیات منجر به تغییرات مهمی میشوند. ما ساعات زیادی را صرف کار میکنیم، بنابراین داستانهای این کتاب واقعا میتواند اولویتهای ما را در خصوص زندگی کاری، متحول سازد».
جایی از کتاب مشاغل، از وِندِل اسکات میشنویم که در سال ۱۹۵۲، به نخستین رانندهی رالی نَسکار افریقایی-امریکایی تبدیل شد و علیرغم تهدیدهای جانی به رانندگی ادامه داد. همچنین از دوروتی واربرتونِ دانشمند میشنویم که هنگام انجام تحقیقاتش برای از میان بردن ننگ سقط جنین، با تبعیض جنسی شدیدی مواجه میشود.
از بِرنِل کاتلون میشنویم که بعد از طوفان کاترینا، نخستین خواربارفروشی را در محلهای به نام بخش نهم پایینی باز کرد، چون نمیخواست رنگ و بوی قدیمی محله از میان برود. به نقل از ایسِی، داستانهای کتاب مشاغل، اغلب با موضع گرفتن افراد در برابر وضع فعلی که قابلقبول نیست، آغاز میشود و سپس «کار» در خدمت تغییر وضع موجود درمیآید: «صحبت از کاری است که آتش آن با امید، عشق یا مبارزهطلبی روشن میشود و هدف و پشتکار، سوخترسان آن است.»
شارون لانگ مشاغل عجیبی را در طول عمرش تجربه کرده بود. همانطور که ایسِی میگوید: «دخترش دانشگاه میرفت. یک روز که صندوقدار، فرمهای کمک مالی را در اختیار او میگذاشت، او با صدای آرامی به خود گفت: «ای کاش منم میتونستم دانشگاه برم.» صندوقدار جواب داد: «هنوزم دیر نیست.» او هم برای یک برنامهی هنری ثبتنام کرد و بنا به پیشنهاد مشاورش، مردمشناسی قانونی را از شاخهی علوم انتخاب کرد. ایسِی میگوید: «مشاور فقط به این دلیل این واحد را پیشنهاد کرد که صرفا آسانترین رشتهی علمی بود.
اما همان دقیقه که او در کلاس نشست، فهمید این همان کاری است که او برای آن ساخته شده است.» ایسِی با بیان این داستان میخواهد نشان دهد در شغل هر فردی، رابطه هم نقش دارد، گرچه برای هر شخص کاملا منحصربهفرد است. به قول ایسِی: «بسیاری از اوقات، دیگران بدون اینکه بدانند به شما فشار وارد میکنند تا شغلی دست و پا کنید. اما وقتی شغل مناسبتان را پیدا کردید، دوست دارید از همهی کسانی که در گذشته، برای پیدا کردن کار به شما فشار میآوردند، قدردانی کنید».
همیشه طوری از عبارت «کار پیدا کردن» در زندگی استفاده کردهایم که انگار پیدا کردن کار، رسیدن به کمال مطلوب است، انگار که وقتی کار پیدا شد داستان به آخر میرسد. اما ایسِی تأکید میکند شغل شما یک فرایند در حال پیشرفت است: «درک و شناخت کامل کاری که انجام میدهید بسیار با عرق جبینی که برای انجام آن میریزید، تفاوت دارد.»
شاید برای دنبال کردن شغل دلخواهتان مجبور شوید به مدرسه یا دوران کارآموزی سری بزنید، یا شاید مجبور شوید کسبوکار خودتان را دست و پا کنید. ایسِی اشاره میکند که ممکن است افراد به یک مسیر کاری هدایت شوند که در خدمت دیگران باشد. به گفتهی او: «این کتاب در اصل، نامهای عاشقانه به پرستاران، معلمان و کارکنان جامعه است، کسانی که از زحماتشان، آنطور که باید، قدردانی نمیشود».
ایسِی زمانی کار پیدا کرد که ۲۱ ساله بود و با مردی مصاحبه کرد که در شورشهای استونوال فعال بود. به گفتهی ایسِی «لحظهای که ضبط صدای مصاحبه انجام شد، فهمیدم که روزنامهنگاری و مصاحبه با مردم کاری است که میخواهم برای باقی عمرم انجام دهم. خیلی خوششانسم که این جرقه زمانی زده شد که من خیلی جوان بودم.» اما جمعآوری داستان برای کتاب به یاد او آورد که هر کس میتواند در هر سنی، شغلی را پیدا کند که برای آن ساخته شده است.
کتاب او شامل مصاحبه با کسی میشود که میدانست در ۱۵ سالگی میخواهد داور NBA لیگ حرفهای بسکتبال بزرگسالان آمریکا و معتبرترین لیگ بسکتبال جهان شود و فرد دیگری که پیش از کشف شغل رؤیاییاش که برش زدن ماهی آزاد دودی بود، ۳۰ سال در سمت حسابدار کار کرده بود. ایسِی میگوید: «انجام کاری که برای آن ساخته شدهاید یکی از رضایتبخشترین و عالیترین تجربیاتی است که میتوانید در زندگی داشته باشید. پس هرگز تسلیم نشوید.»
جریان دیگری که ایسِی اغلب در داستانهای کاریابیِ مردم میشنود، این است: اغلب آنها شغل پردرآمدشان را جایگزین شغل کمدرآمد، اما رضایتبخشتری کردهاند. به نقل از ایسِی «پیامی که ما به جوانها میدهیم این است که شما میخواهید با کمترین کار، بیشترین درآمد را کسب کنید و این رؤیایی بیش نیست.
پیام آرشیو استوری کورپس این است که رؤیای ارزشمندتر این است که ریسکها را بپذیرید و سخت بکوشید تا کاری را پیدا کنید که برای آن ساخته شدهاید.» سخن آخر، درسی است که ایسِی از نوشتن این کتاب گرفت: «در این کتاب، هیچکس میلیاردر یا میلیونر نیست، مشهور نیست و یا هزاران هزار طرفدار و دنبالکننده در صفحات مجازی ندارد، آنچه هست، داستان انسانهایی است که از زندگی، تمام و کمال استفاده کردهاند و به ما نیز همین را میآموزند»
منبع :