۱۸ سوالی که پس از شکست در کنکور باید از خود بپرسید– قسمت اول
اگر پس از کنکور، نسبت به دستیابی به رتبهی مد نظرتان خوشبین نباشید، در محاصرهی احساسات و برداشتهای متفاوت قرار میگیرید. آبشخور تصمیمات آتی شما همین احساسات و تفکراتتان خواهد بود؛ تصمیماتی که چه بسا مسیر زندگی شما را بهکلی دگرگون کنند.
وقتی از عملکرد خود در کنکور راضی نیستید، به معنای آن است که یک تجربهی ناموفق را پشت سر گذاشتهاید. اگر کورکورانه به گذرگاههای بعدی مثل ازدواج، سربازی، مهاجرت یا بازار آزاد کوچ کنید تا بخت خود را آنجا بیازمایید، به احتمال زیاد به استقبال یک ناکامی بزرگتر رفتهاید. در ادامهی مقاله، در خصوص تحلیل و بررسی این تفکرات و احساسات و سؤالاتی که پس از شکست در کنکور باید از خودتان بپرسید، توضیحاتی ارائه میدهیم.
قبل از غرق شدن در هر احساسی و پیش از پذیرفتن هر باوری نسبت به خود، خانواده، جامعه، زندگی و … کمی صبر کنید تا آتش هیجاناتتان فروکش کند. آنچه گذشته، دیگر مثل تیرِ رهاشده از چلهی کمان، از دست رفته است. در این بین مهم آن است که اشتباهات قبلی را دوباره به همان شکل تکرار نکنیم یا دستکم احتمال خطا را به حداقل ممکن برسانیم، چیزهایی را که میتوانیم کنترل کنیم، بشناسیم و برای مهار آنها برنامه ریزی و اقدام کنیم. پس قدم اول معلق نگه داشتن احساسات و پذیرفتن باورهاست.
آیا غفلت کردید؟ آیا سستی و کمهمتی کردید؟ بیش از اندازه روی تواناییهای خود حساب باز کردید؟ خود را با شاگرد زرنگها مقایسه کردید و روحیهتان را باختید؟ آیا استرس و ترس از شکست، باعث شد بهاندازهی کافی اعتماد به نفس نداشته باشید؟
در دورهی کنکور از حمایت عاطفی لازم بهرهمند نبودید؟ آیا با مشکلات بزرگتر و جدیتری مثل فوت یکی از اعضای خانواده، ازدواج، طلاق، ابتلا به بیماری صعبالعلاج و … مواجه شدید؟ باید اینها را تحلیل کنید، در غیر این صورت با سهل انگاری و درنتیجه با اقدام نسنجیده، هیچ بعید نیست به دست خود آیندهتان را تباه کنید.
امروزه یکی از پردرآمدترین شغلها، مشاورهی کنکور و انتخاب رشته است. هرکس روش خاص خود را دارد. یکی تبلیغات عجیبوغریب میکند، آن یکی وعده و وعید میدهد، دیگری مهندسی معکوس یاد میدهد. به هر صورت، هرکسی در بوق خود میدمد و شما را به یک طرفِ بازار فرا میخواند. جالب آنجاست که اگر در اجرای دستورات او ناکام باشید، بدون پذیرش هیچ مسئولیتی، کسانی را مثال میزند که به موفقیت رسیدهاند.
برخی نیز مشاورهی انتخاب رشته میدهند. آنها غالبا بهاندازهی یک دانشجوی ترم اول از شرایط فعلی دانشگاه و قوانین آن مطلع نیستند.
آنها رشتهای را انتخاب میکنند که خودشان دوست دارند یا فکر میکنند از همه بهتر است. به این ترتیب، بهراحتی به ترجیحات شما پشت پا میزنند. حاضر نیستند شنوندهی شرایط خاص زندگی شما باشند. آنها یک نسخهی از قبل پیچیده دارند و منتظرند نوبت مشاوره تمام شود و نفر بعدی داخل بیاید.
با وجود این، قطعا در انتخاب رشته، آزمون، منابع تستی، دانشگاه و … به مشورت افراد کارکشته نیاز خواهید داشت، اما هشیار باشید که مبادا در دام افراد یادشده بیفتید، زیرا اکثر آنها چیزی را به دیگران توصیه میکنند که خودشان نتوانسته یا نخواستهاند انجام بدهند. دکتر غلامعلی افروز این افراد را کنکورچی و فعالیت آنها را کنکورگری نامیده است. پس هیچگاه تحت تأثیر چنین مطالبی، انتظار غیر واقعبینانه از خود نداشته باشید، در غیر این صورت عمیقا به عزت نفس تان صدمه وارد کردهاید.
شخصی را میشناختم که وقتی کنکور میداد، پدر مرحومش ۶۶ ساله بود. او میخواست در رشتهی ژنتیک قبول شود تا پس از کسب تخصص، بتواند بیماری خاص پدرش را درمان کند. برای این کار مجبور بود رتبهی بسیار خوبی در کنکور بهدست آورد. مشکلاتی که داشت به کنار، این انتظار غیرواقعبینانه و فراتر از تواناییاش، مزید بر علت شد که حال بسیار بدی پیدا کند، طوری که عاقبت عملکردش در کنکور، فرسنگها با آنچه میخواست تفاوت داشت.
همانطور که ملاحظه میکنید، نیت او خیر بود، اما برای تحقق آن، توانایی و آمادگی لازم را نداشت؛ لذا با ارزیابی نادرست از توانمندیهای خود، راهحلی را برای حلوفصل مشکل خود برگزید که درنهایت به ناخوشاحوالی و ناکامیاش منجر شد، بیآنکه به هدفش رسیده باشد.
مگر منطقی است که از کودک ابتدایی انتظار داشته باشیم انتگرال و مشتق و نسبتهای مثلثاتی را بداند؟ یا مثلا بتواند بُرد پرتابه و شتاب متحرک را محاسبه کند؟ لذا قبل از هرگونه تصمیم در صدد شناخت فردی و انگیزههای خاص خود باشید. در قسمت دوم این مقاله، دراینباره مفصل توضیح داده خواهد شد.
شاید شما هم مثل بسیاری از همدورهایهایتان نتیجهی نامطلوب خود را حاصل عدم حضور در کلاسها و آزمونهای آزمایشی فلان مؤسسه میدانید. شاید حق با شما باشد. چه بسا حضور در این کلاسها و آزمونها میتوانست به شما کمک کند، اما قطعا نه بهتنهایی.
همهساله در تلویزیون ده نفر اول هر رشته را به شما نشان میدهند. آنها میگویند بهمدت چند سال در فلان آموزشگاه بودهاند و اینطور به شما القا میشود که دلیل موفقیتشان، صرفا حضور در آموزشگاهِ نامبرده بوده است. اما آیا آنها دهها هزار داوطلب دیگر خود را هم به شما نشان میدهند؟ آیا میگویند اینها هم سر همین کلاس نشستند و در همین آزمون شرکت کردند؟
شما در کتاب مطالب را طوری میآموزید که مناسب امتحان تشریحی است، ولی در کنکور باید تست بزنید. جواب پیش رویِ شماست، یکی از چهار گزینه، اما انتخاب آن به شما واگذار شده است.
اینجاست که شیوهی حل مسئله برای رسیدن به جواب اهمیت پیدا میکند؛ اینکه از چه راهی باید به جواب رسید. کتاب راه استاندارد را آموزش داده است، اما آیا لزوما این راه استاندارد سریعترین، سادهترین و دقیقترین راه است؟
پیشنهاد من این است که به جای پشیمانی و سَرخوردگی ناشی از عدم حضور در این کلاسها، تستهای سالهای گذشته را حل کنید. این کار را باید از همان ابتدا آغاز نمود. موکول کردن آن به دورهی کوتاهمدت قبل از کنکور، باعث میشود تا با نوع طراحی سؤالات بهقدر کافی آشنا نباشید.
پیرو نکتهی قبلی، عدهای نیز به خیالِ حضور در کلاس و آزمون آزمایشی، خود را از پیش، فاتح صندلی دانشگاه میدانند. برخی از این افراد، تصمیم میگیرند سال چهارم را غیرحضوری بخوانند. گاه علاوه بر کلاس کنکور، در کلاسهای آموزشی نیز شرکت میکنند. پس از مدتی مشاهده میکنند که آموزشگاه تکنیکهایی عجیبوغریب و البته آسان و کارآمد آموزش میدهد. بر همین اساس، کلاسهای دبیرستان را جدی نمیگیرند، یا سر کلاس نمیروند یا اینکه حین درس با بغلدستیشان پچپچ یا با تلفن همراهشان بازی میکنند، یا کلیپ میبینند یا پیام میفرستند. غافل از اینکه بیتوجهی به نوع آموزش مدرسه، به احتمال زیاد باعث میشود عملکرد خوبی در امتحانات تشریحی نداشته باشند. درنتیجه، با کاهش معدل نمراتشان، چه بسا تأثیر مثبت معدل در نتیجهی آزمون سراسری را از دست بدهند.
شکست در تحقق انتظاراتِ غیر واقعبینانه و ایدهآلگرایانه، ممکن است شما را سَرخورده و به کل از موفقیت در کنکور ناامید کند. در این صورت هیچ بعید نیست با ابتلا به بیهویتی و از خودبیگانگی، لاقیدی و علاف بودن را انتخاب کنید. متأسفانه باید اقرار کرد بخش عمدهی جمعیت چندصد هزار نفری کنکور را چنین افرادی تشکیل میدهند. افرادی که در عین مستعد بودن، شناختی از تواناییها و ارزشمندیهایشان ندارند و بهنوعی قربانی ناآگاهی و تحمیل الگوهای پسندیدهی جامعه شدهاند. نیتجه آن است که بسیاری از این افراد، با انگیزهی همرنگ شدن با جماعت، مدام درجا میزنند.
شاید شما نیز چنین افرادی را دیده باشید. برخی از همین دانشآموزان، حتی با بار و بندیل میآیند و از صبح تا شب در کتابخانه بست مینشینند. احیانا پیژامه میپوشند و همان پای میز، موکت میاندازند.
در همین خصوص، یکی از مشهورترین اعترافات میانِ کنکوریهای ناکام، بهخصوص باسابقهترها، این است که اگر تست نمیزدند و فقط کیک و آبمیوهی سر جلسه را میخوردند، رتبهی بهتری بهدست میآوردند. به نظر من اصلا حرف اشتباهی نمیزنند.
سالها پیش، یکی از دوستانم سر جلسهی کنکور تجربی، وقتی تستهای دروس عمومی را خوب نزده بود، دیگر دفترچه اختصاصی را باز نکرد و همینطور ندیده پاسخنامه را سیاه کرده بود. بعد هم با خوردن کیک و ساندیس، آسودهخاطر از جلسه بیرون آمده بود. عاقبت رتبهی کشوریاش از ۴۰۰ هزار هم پایینتر شد. من مطمئنم اگر سفید تحویل داده بود، نتیجهی آبرومندانهتری میگرفت.
متأسفانه این اشتباه باعث میشود ابتدا به کمال گرایی و سپس به اهمالکاری دچار شوید و به تبع آن، فرار از مسئله و توجیه و فرافکنی را انتخاب کنید. این اشتباه، شما را مثل نکتهی قبلی، در مسیر لاقیدی و ساندیسنوشی میاندازد.
باور کنید که اصلا لازم نیست کتابها را روی هم بچینید و خودتان را ملزم کنید تکتک آنها را بخوانید. در این صورت، اگر بخواهید برای هر درس فقط از یک منبع کمکآموزشی استفاده کنید، شاید به ۱۰ کتاب قطور نیاز داشته باشید. اصلا فرض کنید این ۱۰ کتاب را هم خواندهاید، آیا واقعا مطمئن هستید که کل مطالب را آموختهاید؟ بهتر نیست به جای آن، در قسمتهایی که قویتر هستید، بیشتر تمرین کنید تا حسابی ورزیده شوید؟
کنکوریها اگر در توانمندیهایشان متبحر بشوند، عملکرد بهتری خواهند داشت. به همین دلیل تعجبآور نیست که با تمرکز بر کاستیها و ضعفها، از دستیابی به نتیجهی مطلوب خود باز بمانید، مگر آنکه آن مبحث، بهقدری بنیادی و ضروری باشد که نتوان از آن چشمپوشی کرد؛ مثل محاسبات ریاضی یا صیغهها و ریشههای افعال عربی.
نکتهی دیگر، افتادن از آن طرف پشت بام است. در این میان، افرادی هستند که اصلا بازار داغ کنکور را به رسمیت نمیشناسند و بیآنکه برگی از یک کتاب کمکآموزشی را ورق زده باشند، با شکوهمندی بر صندلی کنکور جلوس میکنند. دوستی داشتم که سال ۸۶ کنکور زبان داده بود. تعریف میکرد که وقتی سر جلسه رفتم، بعد از نظر انداختن به یک reading، تنها یک کلمه is را در آن تشخیص دادم (!)
مشکلات امروز شما، ممکن است ریشه در ابتدای مسیر داشته باشد. متأسفانه مدرسه به ما مهارت انتخاب کردن را نمیآموزد. یا لااقل آموزش این مهارت فوقالعاده مهم، بهطور رسمی و فراگیر، جزو سرفصلهای درسی لحاظ نمیشود.
گفتنی است که انتخاب زمانی معتبر خواهد بود که با آگاهی، ارزیابی و مصلحتاندیشی صورت گرفته باشد و شما بتوانید توضیح دهید چرا فلان گزینه را انتخاب و از گزینههای دیگر صرفنظر کردهاید. پیرو همین نکته، بسیاری از دانشآموزان شاید دلیل قانعکنندهای برای انتخاب رشتهی دبیرستانی خود نداشته باشند؛ بهخصوص آنهایی که در حال حاضر بهنوعی، به پوچی و گمگشتگی مبتلا شدهاند.
محتمل است که برخی از این افراد برای سبک کردن بار خود، با منطق خودشان رشتهی ادبیات و علوم انسانی را انتخاب کرده باشند. احتمال دارد آنها که میخواستهاند باکلاس باشند و در مدرسه و فامیل اسم و اعتباری بهدست آورند، رشتهی ریاضی را برگزیده باشند. ممکن است کسانی که از ریاضی واهمه داشتهاند و در عین حال به علوم انسانی راغب نبودهاند، گزینهی میانه، یعنی علوم تجربی را انتخاب کرده باشند.
تأسفآور آن است که در اکثر موارد، معیار مدرسه هم محکمهپسندتر از این استدلالهای بیمایه نیست. آنها برای هدایت تحصیلی دانشآموزان، گاه فقط معدل و نمرهی دروس خاص هر رشته را مبنا قرار میدهند. مطابق این الگو، اگر دانشآموزی نمرهی بالایی در درس زیستشناسی و شیمی گرفته باشد، بهطور پیشفرض باید سر کلاس تجربی بنشیند. اگر نمرهی ریاضی و فیزیکش خوب باشد، در رشتهی ریاضی ثبت نام میشود. اگر از همهجا وامانده باشد، بیگمان جایی در دبیرستان نخواهد داشت مگر در کلاس علوم انسانی. کج بودن این دیوار زمانی مشخص میشود که شما دیگر از زمین به ثریا رسیدهاید.
دور از انتظار نیست اگر از یک پشتکنکوری بشنوید: روز کنکور تصورات رویاییام فروریخت. دیدم که دانشگاه، آنچنان که دیگران میگفتند، کعبهی آمال من نیست. همانها که مدام به من گفتند همین دو سه سال را بگذرانی، بعد از آن دیگر راحت خواهی بود. استوار و صبور باش و سرت را مثل کبک در کتاب فرو کن. به من نگفتند آدم تا زنده است چارهای جز رویارویی با مشکلات ندارد، به من نگفتند تازه بعد هم وقتی مشکلاتش حل میشود باید برای حفظ آسودگیاش خود را به تقلا و تکاپو بیندازد.
پذیرفتن این مطلب شاید برایتان بسیار ناگوار باشد، البته این سَرخوردگی سزاوار نکوهش نخواهد بود. شاید من هم به سن شما بودم، میان این همه کنکورگری، برایم دشوار بود که بفهمم امپراتور لُخت است!
بسیاری از دانشجوهای تازه وارد، در ترم اول مشروط میشوند یا نمراتی میگیرند که با نمرات دورهی دبیرستانشان تفاوت زیادی دارد. غالبا علت آن است که متوجه و مجذوب جوّ متفاوت دانشگاه نسبت به دبیرستان میشوند. فکر میکنند حال که از قیف سرتنگ کنکور گذشتهاند، دیگر همه چیز تمام شده است و الان موسم عیشونوش است. بدانید که هرگز، هرگز و هرگز با ورود به دانشگاه مشکلاتتان تمام نمیشود، بلکه دامنه و شدت مشکلاتتان تغییر میکند. بشر تا زنده است مسئله و مشکل دارد، تازه اگر بعد از مرگ مشکل نداشته باشد!
ممکن است کاملا انگیزهتان را نسبت به درس خواندن از دست بدهید و برای گریز از این زندگی بیمعنا، تسلیم اهمالکاری و واماندگی بشوید. حتی اگر درنهایت بعد از ۴ سال، به هر ضربوزور لیسانس بگیرید، انگار از زندان آزاد شدهاید؛ زندانیای که بین خود و جامعهاش نسبتی نمیبیند. دستاورد او چیزی نیست مگر محفوظاتش، تازه از بیشترشان هم نمیتواند در زندگی روزمرهاش استفاده کند.
او دیگر آن نوجوان سابق نیست. در حال حاضر یک مدرک لیسانس دارد که شاید بابت آن میلیونها تومان پول خرج کرده باشد. در این وضع، باید دنبال کار هم بگردد، کارهایی که غالبا حقوق پیشنهادیشان شرمآور است. این تجربههای دردناک به احتمال زیاد از عزت نفس او خواهد کاست.
در شرایط پیچیدهتر، حتی ممکن است از تشکیل زندگی مشترک وحشت کند. سرنوشت بسیار غمانگیز و البته فراگیری است. پس چه باید کرد؟ آیا باید سر فرود آورد و تسلیم روزگار شد؟ قطعا پاسخ منفی است. برای آشنایی با ترفندها و ابزارهای خروج از این بحران، قسمت دوم این مقاله را دنبال کنید.